تلاوشلغتنامه دهخداتلاوش . [ ت َ وُ ] (اِ) تراوش . در فرهنگها ضبط نشده ولی در زبانها هست . (گنجینه ٔ گنجوی تألیف وحید دستگردی ص 36) : تکش با تلاوش درآویخته چنین رودی از هر دو انگیخته . نظامی (اقبالنامه ٔ چ
تلاحظلغتنامه دهخداتلاحظ. [ت َح ُ ] (ع مص ) در یکدیگر نگریستن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (آنندراج ). || تشابه اشیاء: احوالهم متشاکلة متلاحظة. (از اقرب الموارد).
تلاحزلغتنامه دهخداتلاحز. [ ت َ ح ُ ] (ع مص ) خلاف یکدیگر آمدن و دشواری کردن با یکدیگر در سخن ، یقال : تلاحزوا فی القول . || همدیگر قافیه نقل کردن کودکان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).