طمعکارلغتنامه دهخداطمعکار. [ طَ م َ ] (ص مرکب ) طامع. طماع . حریص : پیش راه حرص پیری چوب نتواند گذاشت بیشتر دست طمعکار از عصا گردد بلند. صائب .- امثال :طمعکار رنگش زرد است .
تمکیرلغتنامه دهخداتمکیر. [ ت َ ] (ع مص ) نگاه داشتن غله تا به گرانی فروشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). احتکار غله در خانه ها. (از اقرب الموارد).