طهارت گرفتنفرهنگ فارسی معین( ~ . گِ رِ تَ) [ ع - فا. ] (مص م .) (عا.) شستشوی پس از دفع ادرار یا مدفوع .
تهارطلغتنامه دهخداتهارط. [ ت َ رُ ] (ع مص ) یکدیگر را دشنام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشاتم . (اقرب الموارد). رجوع به تشاتم شود.
تعارضلغتنامه دهخداتعارض . [ ت َ رُ ] (ع مص ) یکدیگر را پیش آمدن . (زوزنی ).خلاف یکدیگر آمدن خبر و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). معارضه کردن یکی با دیگری . (از اقرب الموارد) : کفشگر در معرض تعارض درحال سر تفکر به گریبان حیرت فروبرد. (ترجمه ٔ محاسن اصف
تعارضفرهنگ فارسی عمید۱. اختلاف داشتن.۲. [قدیمی] متعرض و مزاحم یکدیگر شدن.۳. [قدیمی] با هم مخالفت کردن.
طهارتلغتنامه دهخداطهارت . [ طَ رَ ] (از ع ، مص ) پاک گردیدن . یقال : طهر طهراً و طهارة. (منتهی الارب ). پاک شدن . (آنندراج ) (دهار). پاکی . (آنندراج ) : تقوای نفس ما بطواف ِ پیاله است جائی که باده نیست طهارت نمی کنم . علیقلی بیک ترکمان (از
طهارت کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تطهیر کردن، طاهر کردن، طهارت گرفتن ۲. وضو کردن، غسل کردن ۳. پاک کردن، نجاستزدایی کردن
تطهیر کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. طاهر کردن، نجاستزدایی کردن، طهارت گرفتن، پاک کردن ۲. غسل کردن ۳. حلال کردن ۴. ختنه کردن ۵. گناهزدایی کردن
پاک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کردن، شُستن، آبکشیدن، آبزدن، غسل کردن، برق انداختن، اتو کردن، گردگیری کردن بُردن، ستردن، زدودن، تراشیدن، برداشتن، محو کردن، منزه کردن، تمیزکردن تنقیح کردن تصفیه کردن، پالودن، پالایش کردن غسل کردن، طهارت گرفتن، وضو گرفتن رُفتن، جاروکردن، روبیدن، روفتن، آبپاشیکردن، آبجارو کردن ناخن
دست آبلغتنامه دهخدادست آب . [ دَ ] (اِ مرکب ) دستاب . آبی که برای شستن دست و روی بکار برند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || آبدست . وضو. (آنندراج ). آب وضو : هم خلال از طوبی و هم آبدست از سلسبیل بلکه دستاب همه تسکین رضوان آمده . خاقانی .یا
طهارتلغتنامه دهخداطهارت . [ طَ رَ ] (از ع ، مص ) پاک گردیدن . یقال : طهر طهراً و طهارة. (منتهی الارب ). پاک شدن . (آنندراج ) (دهار). پاکی . (آنندراج ) : تقوای نفس ما بطواف ِ پیاله است جائی که باده نیست طهارت نمی کنم . علیقلی بیک ترکمان (از
طهارتفرهنگ فارسی معین(طَ رَ) [ ع . طهارة ] 1 - (مص ل .) پاک گردیدن . 2 - غسل کردن ، وضو گرفتن . 3 - (اِ مص .) پاکی .
طهارتلغتنامه دهخداطهارت . [ طَ رَ ] (از ع ، مص ) پاک گردیدن . یقال : طهر طهراً و طهارة. (منتهی الارب ). پاک شدن . (آنندراج ) (دهار). پاکی . (آنندراج ) : تقوای نفس ما بطواف ِ پیاله است جائی که باده نیست طهارت نمی کنم . علیقلی بیک ترکمان (از