تئوفانلغتنامه دهخداتئوفان . [ ت ِ ءُ ] (اِخ ) مورخ بیزانسی (750-817 م .) است . وی به تبعیت از عقاید «لئون ارمنی » دست بمبارزه ٔ شدیدی علیه «ایکونوکلاست ها» زد و تبعید شد و بسال 817 در «ساموثراس
تئوفانلغتنامه دهخداتئوفان . [ ت ِ ءُ ] (اِخ ) تاریخ نویس و شاعر یونانی است که در قرن اول قبل از میلاد مسیح در «می تی لن » بدنیا آمد و به ایتالیا رفت و بخدمت «پومپه » پیوست و در تمام سفرها با وی همراه بود. پومپه بخاطر تئوفان ، آزادی «می تی لن » را تحصیل کرد. وی تاریخی از جنگهای رومیان که بسرداری
توفانلغتنامه دهخداتوفان . (اِ) شور و غوغا و فریاد و صدا و غلغله ای که از ازدحام مردم و یا جانوران درافتد و غرش و خروش دریا وتندباد و باد شدید و طوفان . (ناظم الاطباء). بعضی طوفان را معرب توفان دانسته اند که در قاموس گفته باران سخت و آب که از زمین برآید و هر چیز که غالب و سیارباشد و همه را فروگ
توفانلغتنامه دهخداتوفان . (اِخ ) (... غاصب ) پنجمین از امرای برار پس از برهان عمادشاهی . مدت حکومت از سال 970 تا 976 هَ . ق . بوده است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تاریخ طبقات سلاطین اسلام شود.
توفانلغتنامه دهخداتوفان . (اِخ ) دوست وامق بود که با او بگریخت . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 399) (از برهان ) (اوبهی ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : یکی دوستش بود توفان به نام بسی آزموده به ناکام و کام .عنصری
flurriesدیکشنری انگلیسی به فارسیطعمه ها، تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی، عصبانی کردن، اشفتن
flurryدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دهنده، تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی، عصبانی کردن، اشفتن
موجةدیکشنری عربی به فارسیموج بزرگ اب , خيزاب , موج زدن (از اب يا جمعيت يا ابر) , بصورت موج درامدن , سراسيمگي , تپش , بادناگهاني , سراسيمه کردن , اشفتن , طوفان ناگهاني , باريدن ناگهاني , موج , فر موي سر , دست تکان دادن , موجي بودن , موج زدن
طوفانفرهنگ فارسی عمید۱. (هواشناسی) جریان شدید هوا؛ باد سخت و تند.۲. [مجاز] هر نوع اتفاق ناخوشایند.۳. [مجاز] همهمه.۴. [قدیمی] آب فراوان یا سیل شدید که ناگهان مساحت زیادی از زمین را فراگیرد و غرق کند.
طوفانلغتنامه دهخداطوفان . (ع اِ)انقلاب سخت هوا. || باران سخت . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). باران که همه جا رسد. (مهذب الاسماء). || آب بسیار که همه را بپوشد. (منتهی الارب ). آب که همه چیز را فراگیرد. آب که از زمین برآید و همه را غرق کند. سیل غرق کننده . (منتخب اللغات ). سیل یا آب که از زمین
طوفانلغتنامه دهخداطوفان . [ طَ وَ ] (ع مص ) طوف . گرد و پیرامون کعبه گشتن . (منتهی الارب ). گرد ورآمدن . (زوزنی ). گرد برآمدن . (تاج المصادر). گرد چیزی گشتن . (منتخب اللغات ).
چهارطوفانلغتنامه دهخداچهارطوفان . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از چهارعنصر است . || کنایه از چهارطبع است . رجوع به چارطوفان شود.
چارطوفانلغتنامه دهخداچارطوفان . (اِمرکب ) چهارطوفان . چارنوع طوفان . طوفان آب و طوفان خاک و طوفان باد و طوفان آتش . عبارت از طوفان آب که بر قوم نوح علیه السلام رسیده و طوفان باد بر قوم هود علیه السلام و طوفان آتش بر قوم لوط علیه السلام و طوفان خاک بر قوم صالح علیه السلام . (آنندراج ) <span class=
مرغ طوفانلغتنامه دهخدامرغ طوفان . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرنده ای است از راسته ٔپرده پایان که دارای قدی متوسط است منقارش کوتاه و خمیده و شیاردار است و در قاعده ٔ آن منخرین قرار دارد. رنگ پرهایش تیره است . این پرنده بسیار دورپرواز است و کشتی مسافربری را هفته ها تعقیب می کند تا از خرده
خلیطه ٔ طوفانلغتنامه دهخداخلیطه ٔ طوفان . [ خ َ طَ / طِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اغتشاش کننده . مهیج اغتشاش . شرور. || کسی که تهمت میزند. (ناظم الاطباء).
طوفانفرهنگ فارسی عمید۱. (هواشناسی) جریان شدید هوا؛ باد سخت و تند.۲. [مجاز] هر نوع اتفاق ناخوشایند.۳. [مجاز] همهمه.۴. [قدیمی] آب فراوان یا سیل شدید که ناگهان مساحت زیادی از زمین را فراگیرد و غرق کند.