طیانهلغتنامه دهخداطیانه . [ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار بخش کامیاران شهرستان سنندج در 12 هزارگزی باختر کامیاران و یکهزارگزی شمال سراب کام . دامنه ، سردسیر با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و لبنیات . شغل اها
تانژهلغتنامه دهخداتانژه . [ ژِ ] (اِخ ) تلفظ فرانسوی «طنجه » شهر و بندری است به مراکش که بر کنار تنگه ٔ جبل طارق واقع است و 46000 تن سکنه دارد و مرکز یک منطقه ٔ بین المللی بمساحت 583هزار مترمربع است که در این منطقه <span class
تانپهلغتنامه دهخداتانپه . [ پ ِ ] (اِخ ) دره ٔ قدیمی بسیار زیبا و باشکوهی در یونان ، ناحیه ٔ قدیمی «پِنِه » است . این نام گذاری بواسطه ٔ زیبایی این دره بود.
تانهلغتنامه دهخداتانه . (اِخ ) موضعی است در هند که در مشرق آن دو قصبه ٔ «بهروج » و «رهنجور» قرار دارند. رجوع به ماللهند بیرونی ص 100 و 102 و التفهیم چ جلال همایی ص 198 و نزهةالقلوب چ گای لیست
تانهلغتنامه دهخداتانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) تان باشد. (جهانگیری ) (برهان ). تان و تار نقیض پود. (ناظم الاطباء). نقیض پود است و آن تارهایی است که جولاهگان برای بافتن مهیا کنند. (برهان ).
طیانةلغتنامه دهخداطیانة. [ ن َ ](ع اِمص ) گلکاری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بنائی کردن . پیشه ٔ راز. حرفه ٔ بنائی . گل کاری . (دهار).
جنطیانهلغتنامه دهخداجنطیانه . [ ج َ ن َ ] (معرب ، اِ) جنطیانا و آن گیاهی است . (ذیل اقرب الموارد). رجوع به جنطیانا شود.
لوطیانهلغتنامه دهخدالوطیانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) به راستی . با درستی . با صدق و صفا و راستی : لوطیانه بگو؛ با کمال صداقت بگوی . لوطیانه به ما بگو ببینم این کار را تو کرده ای یا دیگری ؟