ظرافت طبعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی رافت طبع، خوشطبعی، ظرافت، نازککاری، مطایبه، ظرافت کلام شوخطبعی، بذلهگویی، مزاحگویی، خوشمزگی، زیرکی، حاضرجوابی، لودگی، مسخرگی لطیفهسرایی تمسخر، استهزا، هجو
جرافضلغتنامه دهخداجرافض . [ ج ُ ف ِ ] (ع ص ) گران جسم . سست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ).
ظرافتلغتنامه دهخداظرافت . [ ظَ ف َ ] (ع اِمص ) زیرکی . تیزدل شدن . زیرک شدن . || ماهر گردیدن . || ظرف . رجوع به ظرف شود. || چابکی . || سبکروحی . || سبکروح شدن . خوش طبعی . مزاح : درویشی به مقامی درآمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود، طایفه ای اهل فضل و بلاغت در صحبت او ه
ظرافتدیکشنری فارسی به انگلیسیdelicacy, delicateness, elegance, finesse, grace, gracefulness, niceness, nicety, precision, refinement, sensitiveness, subtlety
گلجوفرهنگ نامها(تلفظ: gol ju) (گل + جو (جزء پسین) = جوینده یا خواهان) ، جوینده و خواهان گل ؛ (به مجاز) دارای لطافت و ظرافتِ طبع .
خوشمزگی کردنلغتنامه دهخداخوشمزگی کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مزاح کردن . اِحماص . شوخی کردن . لودگی کردن . ظرافت طبع بخرج دادن . مسخرگی کردن .
استهزافرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، تمسخر، ریشخند، سخره، پوزخند، طعنه، کنایه، سخن کنایه دار، متلک، طنز، بذله گوشه، ادا مزاح، خوشطبعی ◄ ظرافت طبع شیشکی
واژهسازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ] واژهسازی، ابداع لغات، وضع لغت زایایی واژهگزینی، فرهنگستان نامآوایی سلامت زبان، پاکی زبان استعاره، بازی باکلمات، ظرافت طبع
ظرافت کلامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه فت کلام، ظرافت، ظرافت طبع، الگانس، لطافت، نازکی، شیرینی، زیبایی روانی، شیوایی، سلاست، سلیس بودن، صیغل تمایز، وزن، قافیه ذوق، خوشسلیقگی وضوح، صراحت کلام اصالت، خلوص، سادگی [کلام] سخن بکر
ظرافتلغتنامه دهخداظرافت . [ ظَ ف َ ] (ع اِمص ) زیرکی . تیزدل شدن . زیرک شدن . || ماهر گردیدن . || ظرف . رجوع به ظرف شود. || چابکی . || سبکروحی . || سبکروح شدن . خوش طبعی . مزاح : درویشی به مقامی درآمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود، طایفه ای اهل فضل و بلاغت در صحبت او ه
ظرافتدیکشنری فارسی به انگلیسیdelicacy, delicateness, elegance, finesse, grace, gracefulness, niceness, nicety, precision, refinement, sensitiveness, subtlety
ظرافتفرهنگ فارسی معین(ظَ فَ) [ ع . ظرافة ] 1 - (مص ل .) زیرک شدن . 2 - ماهر گردیدن . 3 - (اِمص .) زیرکی . 4 - مهارت . 5 - خوش زبانی ، نکته سنجی . 6 - خوش اندامی ، زیبایی .
ظرافتلغتنامه دهخداظرافت . [ ظَ ف َ ] (ع اِمص ) زیرکی . تیزدل شدن . زیرک شدن . || ماهر گردیدن . || ظرف . رجوع به ظرف شود. || چابکی . || سبکروحی . || سبکروح شدن . خوش طبعی . مزاح : درویشی به مقامی درآمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود، طایفه ای اهل فضل و بلاغت در صحبت او ه