جیرفتلغتنامه دهخداجیرفت . [ رُ ] (اِخ )شهری است بکرمان که در خلافت عمر (رض ) مفتوح شد. (منتهی الارب ). نیم فرسنگ اندر نیم فرسنگ است . جایی آبادان و بسیارنعمت و ایشان را رودی است تیز همی رود بانگ کنان و آب وی چندان است که شست آسیا بگرداند و اندرجویهای این خاک زر یابند. (حدود العالم ). یکی از شه
ظرفیتلغتنامه دهخداظرفیت . [ ظَ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) گنجایش . بارگیر. وُسع. || آب گیر. || استعداد. قوّة.- ظرفیت الکتریکی ؛ مقدار الکتریسیته ای است که باید به یک جسم داد تا سطح آن از صفر به یک وُلت برسد. واحد آن فاراد است . رجوع به فاراد شود.
ظرفیتلغتنامه دهخداظرفیت . [ ظَ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) گنجایش . بارگیر. وُسع. || آب گیر. || استعداد. قوّة.- ظرفیت الکتریکی ؛ مقدار الکتریسیته ای است که باید به یک جسم داد تا سطح آن از صفر به یک وُلت برسد. واحد آن فاراد است . رجوع به فاراد شود.
ظرفیتفرهنگ فارسی معین(ظَ یَّ) (مص جع .) مأخوذ از عربی به معانی 1 - گنجایش ، تحمل . 2 - استعداد، قوه .
valenciesدیکشنری انگلیسی به فارسیولنتاین، ظرفیت، ارزایی، ظرفیت شیمیایی، ارزش، بنیان، بنیان ترکیب اتمی، قدر، واحد ظرفیت
valenceدیکشنری انگلیسی به فارسیvalence، ظرفیت، ظرفیت شیمیایی، ارزش، ارزایی، واحد ظرفیت، بنیان ترکیب اتمی، بنیان، قدر