لغتنامه دهخدا
جرفة. [ ج َ ف َ ] (ع مص ) بردن همه ٔ چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || از بیخ برکندن چیزی را. || بسیار گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کاویدن زمین را. || به بیل خاک و گل برکندن از زمین . || (اِ) داغی است که بر ران یا بدن س