خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظلامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ظلامه
/zolāme/
معنی
دادخواهی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظلامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ظلامَة] [قدیمی] zolāme دادخواهی.
-
ظلامه
فرهنگ فارسی معین
(ظُ مَ یا مِ) [ ع . ظلامة ~] 1 - (اِمص .) دادخواهی ، مظلمه . 2 - (اِ.) آن چه به زور ستانده شود. 2 - ستم ، ظلم .
-
واژههای مشابه
-
ظلامة
لغتنامه دهخدا
ظلامة. [ ظَل ْ لا م َ ] (اِخ ) دختر ابی النجم الراجز. (عقدالفرید ج 1 ص 248).
-
ظلامة
لغتنامه دهخدا
ظلامة. [ ظَل ْ لا م َ ] (اِخ ) قریه ای از قرای بحرین است .
-
ظلامة
لغتنامه دهخدا
ظلامة. [ ظُ م َ ] (ع اِمص ) داد. مظلمة. دادخواهی . || ستم کردن . || (اِ) آنچه به زور ستده باشند. || ستم . ظُلم . ج ، ظلمات . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
راجز
لغتنامه دهخدا
راجز. [ ج ِ ] (اِخ ) فضل بن قدامه ٔ عجلی یکی از فحول شعرای عهد اموی است کنیت او ابوالنجم بود. گویند شبی هشام وی را برای نقل قصص و حکایات گوناگون احضار کرد او نیز داستانی از دختران خود بیان کرد و درباره ٔ ظلامه که نام یکی از ایشان است گفت :کان ظلامة ا...
-
زیمر
لغتنامه دهخدا
زیمر. [ زَ م َ ] (اِخ ) موضعی است در جبال طی . (معجم البلدان ). پاره ای زمین است در جبال بنی طی . (منتهی الارب ) : و کنت اذاما خفت یوماً ظلامةفان لها شعبا ببلطة زیمرا.امروءالقیس (از معجم البلدان ).
-
دادخواهی
لغتنامه دهخدا
دادخواهی . [ خوا / خا ](حامص مرکب ) عمل دادخواه . تظلم . شکوه . رفع قصه . برداشت قصه . گزارش . ظلامه .مظلمه . تظلم و شکایت مظلوم از ظالم و درخواست دفع ظلم . (ناظم الاطباء) : از آن دادخواهی هراسان شده بر او دانش آموزی آسان شده .نظامی .
-
خباسة
لغتنامه دهخدا
خباسة. [ خ ُ س َ ] (ع اِ) غنیمت . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (البستان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ) بسیار ظالم . ظلامة. (متن اللغة) (معجم الوسیط) .
-
اغساء
لغتنامه دهخدا
اغساء. [ اِ ] (ع مص ) پوشانیدن کسی را شب تاریکی خود. (آنندراج ) (منتهی الارب ). پوشانیدن شب تاریکی خود را بر کسی . (ناظم الاطباء). پوشانیدن شب با تاریکی خود کسی را: اغساه اللیل ؛ البسه ظلامه . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
-
حباب
لغتنامه دهخدا
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یزید. در رجال کشی (متوفی بسال 450 هَ . ق .) ذکر او آمده و در برخی نسخ آن ، یزید به زید تبدیل شده است . کشی گوید: حباب بن یزید با حارثةبن قدامة و احنف بن قیس بر معاویه وارد شدند، معاویه پس از مذاکرات طولانی به احنف پنجاه هزار...
-
استشهاد
لغتنامه دهخدا
استشهاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گواهی خواستن . (غیاث ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حاضر آمدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بگواهی خواندن . گواهی طلبیدن . بشهادت طلبیدن . (تاریخ بیهقی ). || گواه کردن . (تاج المصادربیهقی ). گواه...
-
باقی
لغتنامه دهخدا
باقی . (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر بقاء است و بقاء ثبات شی ٔ است بحال و صورت نخست ، برابر آن فناء است . (از تاج العروس ). آنکه دارای دوام و ثبات باشد. (از اقرب الموارد). پاینده . (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). پایدار. جاوید. بی زوال . ازلی . سرمدی...