خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ظلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ظلم
فرهنگ فارسی معین
(ظُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) ستم کردن . 2 - (اِ.) بیداد، ستم .
-
ظلم
فرهنگ فارسی معین
(ظُ لَ) [ ع . ] (اِ.) جِ ظلمت ؛ تاریکی ها.
-
جستوجو در متن
-
ستمگری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص .) ظلم .
-
بیداد
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) ستم ، ظلم .
-
استم
فرهنگ فارسی معین
(اِ تَ) (اِ.) ستم ، ظلم .
-
ضیم
فرهنگ فارسی معین
(ض ) [ ع . ] (اِ.) ظلم ، ستم .
-
دادخواه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) کسی که به او ظلم شده و تقاضای رسیدگی می کند.
-
ستم
فرهنگ فارسی معین
(س تَ) [ په . ] (اِ.) ظلم .
-
ستمکار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص فا.) متعدی ، ظلم کننده .
-
ظالم
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِفا.) ستمکار، کسی که ظلم می کند.
-
جور
فرهنگ فارسی معین
(جُ وْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) ستم کردن ، ظلم کردن . 2 - (اِ.) ستم ، ظلم .
-
غشم
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) ستم ، ظلم . 2 - (مص ل .) ستم کردن ، ظلم کردن .
-
استبداد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - خود رأی بودن ، خودسری . 2 - فرمانروایی مطلق یک حزب . 3 - ظلم و تعدی .
-
افسوس
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ په . ] (اِ.) 1 - ریشخند، تمسخر. 2 - دریغ ، حسرت . 3 - ظلم ، ستم .