عازبلغتنامه دهخداعازب . [ زِ] (ع ص ) آب و گیاه دوردست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) شتران که شب در حی نیایند. (منتهی الارب ). شاة عازب ؛ گوسپندان دور در چراگاه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مرد بی زن و بی اهل . ج ،عزاب . || غایب و پنهان . (ناظم الاطباء).
عازبدیکشنری عربی به فارسیبدون عيال , عزب , مجرد , مرد بي زن , زن بي شوهر , مرد يا زني که بگرفتن اولين درجه ء علمي دانشگاه ناءل ميشود , ليسانسيه , مهندس , باشليه , دانشياب
حاجبلغتنامه دهخداحاجب . [ ج ِ ] (ع اِ) اَبرو. برو. استخوان ابرو مع گوشت و موی . موی ابرو. و هما حاجبان . ج ، حواجب . قوس حاجب ؛ خم ابرو، کمان ابرو. (منتهی الارب ). || و قوس حاجب بن زرارة که بدان مثل زنند. رجوع به حاجب بن زراره شود. || بازدارنده . حاجز. مانع. پوشنده ٔ چیزی . || پرده دار. آنکه
حاجبلغتنامه دهخداحاجب . [ ج ِ ] (اِخ ) ابن مالک بن ابی بکر ارکین فرغانی . مکنی به ابی العباس . وی نابینا بود و بسال 296 هَ . ق . به اصفهان نزد بدرالحمامی شد. حاجب از محمدبن عبداﷲبن عبدالحکم و از عبادبن الولید و از احمدبن محمدبن یحیی القطان و از عبدالصمدبن عبد
عازبةلغتنامه دهخداعازبة. [زِ ب َ ] (ع ص ، اِ) زن مرد. (منتهی الارب ). || شتر. (منتهی الارب ). || زنی که در هنگام طهر شویش غایب باشد. ج ، عَوازِب . (ناظم الاطباء).
عازبةلغتنامه دهخداعازبة. [زِ ب َ ] (ع ص ، اِ) زن مرد. (منتهی الارب ). || شتر. (منتهی الارب ). || زنی که در هنگام طهر شویش غایب باشد. ج ، عَوازِب . (ناظم الاطباء).