عویشراءلغتنامه دهخداعویشراء. [ ع ُ وَ ش ِ] (ع اِ) قُلَة، و آن دو چوب است که کودکان با آن بازی کنند. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). الک دولک . رجوع به قُلَة شود .
حشرگائیلغتنامه دهخداحشرگائی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) قحبه گی . صاحب آنندراج گوید: زنی که چند کس جمع شده او را بگایند. معنی ترکیبی آن گائیده ٔ لواحق و توابع است . وحشرگاهی بدین معنی غلط است . رجوع به آنندراج شود.
حشرگایلغتنامه دهخداحشرگای . [ ح َ ] (ن مف مرکب ) زنی که هواخواه بسیار داشته باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به حشری شود.