محاسبه از آغازab initio calculation, ab initio computationواژههای مصوب فرهنگستانمحاسبۀ شکل هندسی یک مولکول تنها با استفاده از ترکیببندی و ساختار مولکولی که از حل معادلۀ شرودینگر برای یک مولکول معین به دست میآید
هاف هافلغتنامه دهخداهاف هاف . (اِ صوت ) آواز سگ و خاصه سگ پیر. هَفهَف . عَفعَف . عوعو. پارس . وغوغ . وغواغ . واغ واغ . وعوع . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به پارس شود. || (اِ) سگ در زبان اطفال . (یادداشت مؤلف ).
عافطةلغتنامه دهخداعافطة. [ ف ِ طَ ] (ع اِ) میش ماده ، و منه ما له عافطة و لانافطة؛ یعنی نه او را میش ماده و نه بز ماده است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عافقلغتنامه دهخداعافق . [ ف ِ ] (ع ص ) کل راجع مختلف کثیر التردد. (اقرب الموارد). بسیار آمد و شد کننده . و هر وارد و صادر و راجع مختلف . هر طرف آمد و رفت نماینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
معافهلغتنامه دهخدامعافه . [ م ُ عاف ْ ف َ ] (از ع ، مص ) بازداشتن از چیزی و فارسیان بدین معنی معاف بدون هاء به تخفیف استعمال نمایند. (بهار عجم ) (آنندراج ). و رجوع به مُعاف شود.
اقصابلغتنامه دهخدااقصاب . [ اِ ] (ع مص ) نی ناک شدن زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خداوند شتران مکروه دارنده ٔ آب شدن شبان . یقال : اقصب الراعی ؛ اذا عاف ابله الماء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). خداوند شترانی شدن شبان که آب را کراهت دارند یا منع
غبراءلغتنامه دهخداغبراء. [ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء یمامه . بنوالحارث بن مسلمةبن عبید بدانجا میزیستندو مردم آن در صلح خالدبن ولید رضی اﷲ عنه در ایام مسیلمه ٔ کذاب داخل نشدند. شاعر گفته است : یا هل بصوت و بالغبراء مِن أحدابومحمدالاسود گوید:غبراء زمینی است از
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم بن الخطاب الخطابی بستی . مکنی به ابوسلیمان از اولاد زیدبن الخطاب برادر عمربن الخطاب . و این نسبت را ابوعبید هروی و ابومنصور ثعالبی دو شاگرد احمدگفته اند. و چنانکه عبدالرحمان بن عبدالجبار الفامی الهروی در تاریخ هراة خویش آورده است و د
زعافلغتنامه دهخدازعاف . [ زُ ] (ع ص ) سم زعاف ؛ زهر کشنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زهر زود کشنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): و موت زعاف ؛ ای سریع. (ناظم الاطباء).
رعافلغتنامه دهخدارعاف . [ رَع ْ عا ] (ع ص ، اِ) آنکه بسیار از بینی او خون برآید. (از اقرب الموارد). || باران بسیار. (از المنجد).
رعافلغتنامه دهخدارعاف . [ رُ ] (ع اِ) خون بینی . (منتهی الارب ) (از کشاف زمخشری ) (از دهار) (فرهنگ اوبهی ). خونی که از دماغ به راه بینی برآید. (آنندراج به نقل از بحرالجواهر و منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ). خونی که از بینی خارج گردد. خون دماغ . (فرهنگ فارسی معین ). خونی که از بینی برآید. (لغت
رعافلغتنامه دهخدارعاف . [رُ ] (ع مص ) رفتن و روان شدن خون از بینی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خون از بینی بیامدن . (مصادراللغة زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خون از بینی برآمدن . (دهار). خون بینی شدن . (از کشاف زمخشری ). جاری شدن خون از بینی . (فرهنگ فارسی معین ). گشادن خون از بینی . خ