حافةلغتنامه دهخداحافة. [ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حائف ، بمعنی ستمگر. || (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ).
حافةلغتنامه دهخداحافة. [ ف َ ] (ع اِ) کنار چیزی . کناره ٔ رود. ج ، حافات . (مهذب الاسماء). || حاجت . || سختی . شدّت . || گاو خرمن کوبی که بر کناره باشد و نسبت به گاوان همراه خود زیاده تر گردش دارد. (منتهی الارب ).
هائفةلغتنامه دهخداهائفة. [ ءِ ف َ ](ع ص ) تأنیث هائف . رجوع به هائف شود. || شتر ماده ای که از فرط عطش بسوی باد سموم روی آورد. (از اقرب الموارد). شتر تشنه که بسوی باد سموم دهان گشاده دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عوافلغتنامه دهخداعواف . [ ع َ فِن ْ ] (ع ص ، اِ) عوافی .ج ِ عافیة. (از اقرب الموارد). رجوع به عافیة شود.
ابن ابی العافیهلغتنامه دهخداابن ابی العافیه . [ اِ ن ُ اَ بِل ْ ی َ ] (اِخ ) موسی . مؤسس دولتی است که چندی در مکناسه از نواحی مغرب اقصی تشکیل یافته از 325 تا 463 هَ .ق . نخستین آنان موسی و پس از وی پسرش ابراهیم و بعد از او ابوعبدالرحمن