لغتنامه دهخدا
دبوس . [ دَ ] (اِ) دَبّوس . مرذم . مِقمع. (دهار). مقمعة. (ترجمان القرآن جرجانی ). عمود. لخت . تُپوز. تُپز. گرز آهنی . (برهان ) (غیاث ). گرز. (جهانگیری ). سرپاس . قلقشندی آرد که از آلات جنگ و سلاحهاست و آنرا عامود نیز گویند و از آهن سازند و اضلاعی دارد و در جنگ با مردمی که به