عبرانیلغتنامه دهخداعبرانی . [ ع ِ ] (ص نسبی ، اِ) لغت جهودان . زبان یهود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سریانی مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا. سنائی .و رجوع به عبرانیان شود.
حبرانیلغتنامه دهخداحبرانی . [ ح ُ نی ی ] (اِخ ) ابوراشد. احضر نام داشت و بعض اصحاب پیغمبر را دریافت . و از شامیان محسوب است و مردم آنجا از وی روایت کنند. (سمعانی 153ب ). رجوع به حبران شود.
حبرانیلغتنامه دهخداحبرانی . [ ح ُ نی ی ] (اِخ ) ابوسعید عبداﷲبن بشر الحبرانی السکسکی . در عداد شامیان بشمار آید و به عبداﷲبن ابی اماس معروف است . و ابوعبدة حداد و محمدبن حمران از وی روایت کنند. او ساکن بصره بود. (سمعانی 153 ب ).
آبرنگلغتنامه دهخداآبرنگ . [ رَ ] (اِخ ) نام شهری از کشمیر برساحل نهر چالنگر در شمال سملان بفاصله ٔ 288 هزار گز.
ابرنیلغتنامه دهخداابرنی . [ ] (اِ)به رومی نام لوف الصغیر است . (تحفه ). خبزالقرود. آذان الفیل . پیلغوش . پیلگوش . رجل العجل . و ظاهراً این کلمه مصحف آرم لاتینیه است .
عبرانیانلغتنامه دهخداعبرانیان . [ ع ِ ] (اِخ ) این کلمه از عابر مشتق است که بمعنی گذر کردن از نهر یا مکانی دیگر میباشد، و یا اینکه از عابر مشتق است که جد ابراهیم خلیل بود. چون ابراهیم از گذرگاه فرات گذشته به اراضی فلسطین درآمد کنعانیان وی را به عبرانی ملقب نمودند، و از پس این لقب در خانواده ٔاو ب
عبرانیةلغتنامه دهخداعبرانیة. [ ع ِ نی ی َ] (ص نسبی ، اِ) لغت یهود. (اقرب الموارد). زبان عبری . (ناظم الاطباء). رجوع به عبرانی و عبرانیان شود.
ربولیلغتنامه دهخداربولی . [ ] (عبرانی ، اِ) لفظی است عبرانی ، یعنی ای معلم . || یکی از القاب معززه ٔ یهود بود. (قاموس کتاب مقدس ).
عبرانیانلغتنامه دهخداعبرانیان . [ ع ِ ] (اِخ ) این کلمه از عابر مشتق است که بمعنی گذر کردن از نهر یا مکانی دیگر میباشد، و یا اینکه از عابر مشتق است که جد ابراهیم خلیل بود. چون ابراهیم از گذرگاه فرات گذشته به اراضی فلسطین درآمد کنعانیان وی را به عبرانی ملقب نمودند، و از پس این لقب در خانواده ٔاو ب
عبرانیةلغتنامه دهخداعبرانیة. [ ع ِ نی ی َ] (ص نسبی ، اِ) لغت یهود. (اقرب الموارد). زبان عبری . (ناظم الاطباء). رجوع به عبرانی و عبرانیان شود.