عبودلغتنامه دهخداعبود. [ ع َ ب ُ وَ ] (اِخ ) کوهی است . (منتهی الارب ). زمخشری گوید عبود و صَغَر دو کوهند بین مدینه و سیاله که یکی بر دیگری نگرد و راه مدینه از میان آن دو رد میشود. ابن مناذر شاعر گوید: عبود کوهی است بشام . ابوبکربن مولی گوید: کوهی است بین سیاله و مَلَل . (از اللباب ) (از معجم
عبودلغتنامه دهخداعبود. [ ع َب ْ بو ] (اِخ ) مرد افسانه ای بسیارخواب که هفت سال در جای هیزم کشی خود در خواب بود، و در حدیث آمده است نخستین مردی که وارد بهشت شود مرد سیاهی است بنام عبود. این اشارت به این حکایت است که خدا پیامبری را برای راهنمائی مردم قریه ای بفرستاد هیچ یک بدان نگرویدند مگر مرد
بات1botواژههای مصوب فرهنگستان1. برنامهای رایانهای که برای انجام وظایفی، مانند جمعآوری یا حذف ابردادهها از وبگاهها یا بهروزرسانی صفحة وب بهصورت خودکار یا تعامل خودکار، در یک اتاق گفتوگو نوشته میشود 2. روباتی که در بازیهای رایانهای برخط پربازیگر، وقتی بازیگر خودش در بازی نیست، در فرایندهای تکراری که نیاز به تصمیمگیری
وبباتweb bot, web spider, web crawler, web robotواژههای مصوب فرهنگستانبرنامه یا دستورگانی برای نمایهسازی وبگاهها که بهمنظور مرور صفحات وب جهانی بهصورت سامانمند نوشته شده است
سمت ـ سرعتنمای نیمرخ بادVAD wind profile, VWPواژههای مصوب فرهنگستاننیمرخ زمان- بلندای بُردار افقی حاصل از روبش (scanning) رادار داپلر با استفاده از الگوریتم/ خوارزمی سمت- سرعتنما
باد صدوبیستروزهbad-i-sad-o-bistroz, wind of 120 daysواژههای مصوب فرهنگستانبادی قوی با منشأ موسمی (monsoon) که در منطقۀ سیستان از سمتهای شمالغرب تا شمال ـ شمالغرب میوزد متـ . باد سیستان seistan
مدیریت بر مبنای سرکشیmanagement by walking around, management by wandering about, management by walking about, MBWAواژههای مصوب فرهنگستانروشی در مدیریت که در آن بر حضور مستقیم و سرزدة مدیریت در امور کاری و گفتوگو با کارمندان تأکید میشود
عبودةلغتنامه دهخداعبودة. [ ع ُ دَ ] (ع اِمص ) پرستش . بندگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خدمت . || طاعت . || خضوع و ذلت . || التزام به شریعت . یکی خواندن او را به زبان . (اقرب الموارد). || در اصطلاح عرفا کسی که خدای خود را در مقام عبودیت مشاهده کند. (تعریفات ). در مجمعالسلوک است که عبود
صغرلغتنامه دهخداصغر. [ ص َ غ َ ] (اِخ ) کوهی است بین مدینه و سیاله برابر عبود و راه مدینه بین این دو کوه است . (معجم البلدان ذیل عبود و صغر).
رزق الغتنامه دهخدارزق ا. [ رِ قُل ْ لاه ] (اِخ ) رزق اﷲعبود. رجوع به عبود و نیز معجم المطبوعات ج 1 شود.
حسنلغتنامه دهخداحسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبود. محدث بود و در 708 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 20).
خبراء صائفلغتنامه دهخداخبراء صائف .[ خ َ ءُ ] (اِخ ) نام غدیری بوده است بین مکه و مدینه به عربستان . (از معجم البلدان یاقوت ) : ففد فد عبود فخبراء صائف فذوالجفر اقوی منهم ففدافده .(از مسعربن اوس بنقل یاقوت در معجم البلدان ).
بیضالغتنامه دهخدابیضا. [ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های بخش اردکان است که در شهرستان شیراز واقع است . این دهستان از 75 پارچه آبادی تشکیل شده و قراء مهم آن عبارتند از: انبو، بانش ، تل بیضا و شیخ عبود. جمعیت دهستان در حدود 15000</
عبودةلغتنامه دهخداعبودة. [ ع ُ دَ ] (ع اِمص ) پرستش . بندگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خدمت . || طاعت . || خضوع و ذلت . || التزام به شریعت . یکی خواندن او را به زبان . (اقرب الموارد). || در اصطلاح عرفا کسی که خدای خود را در مقام عبودیت مشاهده کند. (تعریفات ). در مجمعالسلوک است که عبود
معبودلغتنامه دهخدامعبود. [ م َ ] (ع ص ) پرستش کرده شده . (آنندراج ). پرستش شده . (ناظم الاطباء). آنکه او را پرستند. عبادت شده .پرستیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : داده است بدو ملک جهان خالق معبودبا خالق معبود کسی را نبود کار. منوچهری .<
معبوددیکشنری عربی به فارسیبت , صنم , خداي دروغي , مجسمه , لا ف زن , دغل باز , سفسطه , وابسته به خدايان دروغي وبت ها , معبود