عثمرلغتنامه دهخداعثمر. [ ع ُ م ُ ] (اِخ ) ریگستانی است نیکوگیاه آسان گذار هموار در بلاد طی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
اطمرلغتنامه دهخدااطمر. [ اُ م ُرر ] (ع ص ) اسب نیک رو. یا اسب آماده ٔ جستن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). طِمِرّ. اسب جواد و بقولی اسب آماده ٔ جستن . (از اقرب الموارد).
عثمرةلغتنامه دهخداعثمرة. [ ع ُ م ُ رَ ] (ع اِ) انگور شیره مکیده که بجز پوست باقی نمانده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
نیکوگیاهلغتنامه دهخدانیکوگیاه . (ص مرکب ) پرگیاه . سرسبز و باطراوت . که گیاه در آن به زودی و آسانی بردمد و رشد کند: عثمر؛ ریگستانی است نیکوگیاه آسان گذار در بلاد طی . (از منتهی الارب ).
عثمرةلغتنامه دهخداعثمرة. [ ع ُ م ُ رَ ] (ع اِ) انگور شیره مکیده که بجز پوست باقی نمانده باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).