حدسیلغتنامه دهخداحدسی . [ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حدس . از روی حدس و گمان و تخمین . احتمالی . تخمینی .
ادسیلغتنامه دهخداادسی . [ اُ دُ ] (اِخ ) آتنائیس . ملکه ٔ روم شرقی متولد به اثینه ، زوجه ٔ تئودز دوم (در حدود 401 - 460م .).
عدسی کانونشیfocusing glassواژههای مصوب فرهنگستانعدسی کوژ ساده یا مرکبی که برای درشتنمایی تصویر یا بزرگ کردن زاویة دید ناظر به کار میرود
عدسی همگراconverging lens, convergent lensواژههای مصوب فرهنگستاننوعی عدسی که فاصلۀ کانونی مثبت دارد متـ . عدسی کوژ convex lens عدسی مثبت positive lens
عدسیفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) جسمی عدسیشکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد.۲. (فیزیک) قطعهای شیشهای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربینها، ریزبینها، و دستگاههای عکاسی به کار میرود؛ عدسه.۳. غذایی که از عدس پختهشده و بلغور تهیه میشود.⟨ عدسی چشم: (زی
عدسیلغتنامه دهخداعدسی . [ ع َ دَ سی ی ] (ص نسبی ، اِ) غذائی است که میپزند : اگرْت خواب نگیرد ز بهر چاشت شبی که در تنور نهندت هریسه یا عدسی . ناصرخسرو.|| نزد مهندسان عبارت از سطحی است که دو قوس مختلف التحدب آن را احاطه کرده باشند و
عدسیفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] ( ص نسب .) منسوب به عدس ؛ نوعی خوراکی که در آن عدس را با دسته ای از سبزی های معطر پخته سپس کوبیده و له می کنند و اگر پورة گوشت یا روغن در آن افزایند خوراکی لذیذ گردد.
عدسیفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) جسمی عدسیشکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد.۲. (فیزیک) قطعهای شیشهای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربینها، ریزبینها، و دستگاههای عکاسی به کار میرود؛ عدسه.۳. غذایی که از عدس پختهشده و بلغور تهیه میشود.⟨ عدسی چشم: (زی
عدسیلغتنامه دهخداعدسی . [ ع َ دَ سی ی ] (ص نسبی ، اِ) غذائی است که میپزند : اگرْت خواب نگیرد ز بهر چاشت شبی که در تنور نهندت هریسه یا عدسی . ناصرخسرو.|| نزد مهندسان عبارت از سطحی است که دو قوس مختلف التحدب آن را احاطه کرده باشند و