اصطلاحidiomواژههای مصوب فرهنگستانزنجیرهای از چند واژه که یک واحد معنایی محسوب میشود و معنای آن سرجمع معنای واژههای سازندهاش نیست
پارهاصطلاحidiom chunkواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از اصطلاح که در طی فرایند نحوی از بقیة آن جدا شده است
فاصلهیاب الکترونیکیelectronic distance measurement, EDMواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای الکترونیکی که برای اندازهگیری فاصله براساس خواص امواج الکترومغناطیسی عمل میکند
همتافتگر فزودـ فرودadd-drop multiplexer, ADMواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای که بیتنشانکهایی را از جریان بیت رقمی بیرون میآورد و بیتنشانکهای دیگری را در آن میگنجاند
إخفاقٌدیکشنری عربی به فارسیبن بست , شکست , نافرجامي , ناکامي , عدم توفيق , نيمه تمام ماندن , عدم موفقيت
اخریسلغتنامه دهخدااخریس . [ اُ خ ُ ] (اِخ ) مان ِتُن ، پس از نفریت فرعون مصر، اخریس را فرعون مصر دانسته است . دیودور آخریس و ابوریحان در آثارالباقیه اوخوروس آورده اند. وی با اِواُگراس ، که در سالامین قبرس بر اردشیر هخامنشی یاغی شده بود، بر ضد او همدست شد و به پی سیدیان ، که در آسیای صغیر بر شا
عدملغتنامه دهخداعدم . [ ع َ دَ] (ع اِمص ) نیستی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مرگ . فقدان . (ناظم الاطباء) نابودی . مقابل وجود. مقابل هستی : وجودش همیشه باد و عدم او هیچ گوش مشنواد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 333).اند
شکستلغتنامه دهخداشکست . [ ش ِ ک َ ] (مص مرخم ، اِمص ) حاصل بالمصدر شکستن ، و با لفظ آمدن و افتادن و افکندن و آوردن و خوردن و کشیدن و بالیدن مستعمل . (آنندراج ). کسر. شکستگی . عمل شکستن . نقض . شکسته شدن . (یادداشت مؤلف ). شکستن وکسر و انکسار و شکستگی . (ناظم الاطباء) :</span
عدملغتنامه دهخداعدم . [ ع َ دِ ] (ع ص ) درویش و نیازمند. ج ، عُدماء. (از تاج المصادر) (قطرالمحیط) (منتهی الارب ).
عدمفرهنگ فارسی عمید۱. [مقابلِ وجود] نیستی؛ نابودی.۲. نداشتن؛ نبودن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): عدم اطّلاع، عدم صراحت.
عدملغتنامه دهخداعدم . [ ع َ دَ ] (ع مص ) درویش گردیدن .نیازمند شدن . (از قطرالمحیط) (منتهی الارب ). || گول گردیدن . (منتهی الارب ). || فقدان . (قطرالمحیط). گم گردیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ). و اغلب بر فقدان مال استعمال میشود. (منتهی الارب ). || نایافتن . (المصادر زوزنی ). || مقابل ملکه . ر
خواب عدملغتنامه دهخداخواب عدم . [ خوا /خا ب ِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مرگ است . خواب مرگ . خواب جاوید. (آنندراج ) : چنین افسانه های خوش که دل گفت از دهان اوخضر گر بشنود از حیرتش خواب عدم گیرد.<p class="author
منعدملغتنامه دهخدامنعدم . [ م ُ ع َ دِ ] (ع ص ) نیست شونده . (غیاث ) (آنندراج ) . نیست و نابود شونده و نیست و نابود و پایمال و زیر و زبر و ناپدید و معدوم و برطرف گشته و ویران و خراب شده و تباه گشته و ضایع و نایاب . (ناظم الاطباء).- منعدم شدن ؛ نابود شدن . نیست شدن .
معدملغتنامه دهخدامعدم . [ م ُ دِ ](ع ص ) آنکه نیست و نابود می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || درویش و نیازمند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
غله دان عدملغتنامه دهخداغله دان عدم . [ غ َل ْ ل َ / ل ِ/ غ َ ل َ / ل ِ ن ِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زمین است که به عربی ارض خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشید
اعدملغتنامه دهخدااعدم . [ اَ دَ ] (ع ن تف ) فقیر که هیچ ندارد. اعوز. احوج . نیازمندتر. (یادداشت بخط مؤلف ).