عدوقةلغتنامه دهخداعدوقة. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) عودقة. عودق . (منتهی الارب ). آهنی است با شاخه های سرکج که بدان دلو و جز آن را از چاه برآرند. ج ، عُدُق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
آذوقهلغتنامه دهخداآذوقه . [ ق َ / ق ِ ] (اِ) (بعضی گویند کلمه ترکی است ، و ظاهراً مصحف عدوقه و عذوقه ٔ عربی به معنی خوردنی باشد) ساز. ساز ره . برگ . آنچه از خوردنی همراه دارند سفر را. آنچه در خانه از غله و حبوب و امثال آن گرد کنند مصرف چند ماهی یا سالی را.
عودقلغتنامه دهخداعودق . [ ع َ دَ ] (ع اِ) آهنی است با شاخه های سرکج که بدان دلو و جز آن را از چاه برآرند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خُطّاف دلو. (از اقرب الموارد). عودقة. عَدوَقة. رجوع به عودقة و عدوقة شود. ج ، عُدُق . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
چنگ قلابلغتنامه دهخداچنگ قلاب . [ چ َ ق ُل ْ لا ] (اِ مرکب ) چنگی که دارای قلاب است و بدان اشیاء را از محلی نزدیک کشند. عودق . عدوقه . عودقه . رجوع به چنگک شود.
عودقةلغتنامه دهخداعودقة. [ ع َ دَ ق َ ] (ع اِ) آهنی است سرکج که بر سر آن گوشت پاره ای نصب کنند برای صید گرگ تا وقت اوباریدن در گلویش آویزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آهنی است که دارای گوشتی میباشد و برای گرگ نصب میگردد تا در گلویش آویزد. (از اقرب الموارد). || آهنی است با شاخه ه
آذوقهلغتنامه دهخداآذوقه . [ ق َ / ق ِ ] (اِ) (بعضی گویند کلمه ترکی است ، و ظاهراً مصحف عدوقه و عذوقه ٔ عربی به معنی خوردنی باشد) ساز. ساز ره . برگ . آنچه از خوردنی همراه دارند سفر را. آنچه در خانه از غله و حبوب و امثال آن گرد کنند مصرف چند ماهی یا سالی را.
تعدیقلغتنامه دهخداتعدیق . [ ت َ ] (ع مص ) ترجیح دادن رأی خود را در اندازه و تخمین کاری که یقین آن نداشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || انداختن عدوقه [چنگ قلاب ] را در چاه تا برآورد از آن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).