عذابفرهنگ مترادف و متضادآزار، اذیت، تعب، رنج، زجر، زحمت، ستوهی، سختی، شدت، شکنجه، صدمه، عقوبت، عنا، محنت، محنت، وبال
مبتلیلغتنامه دهخدامبتلی . [ م ُ ت َ لا ] (ع ص ) به بلاگرفتارشونده . (آنندراج ). || مهموم و بدبخت و بی نصیب و گرفتار مصیبت و تنگدستی . (ناظم الاطباء). گرفتار بلا. گرفتار. (فرهنگ ف
تانتاللغتنامه دهخداتانتال . (اِخ ) پادشاه افسانه ای و اساطیری «لیدی » است . وی به سفره ٔ خدایان پذیرفته شد ومقداری شراب و مائده ٔ آنان را برای چشاندن به مخلوق فانی بدزدید. آنگاه ب
مالشلغتنامه دهخدامالش . [ ل ِ ] (اِمص ) عمل مالیدن . مالندگی .- مالش رفتن دل ؛ دردهای گنگ در فم معده پدید آمدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آشوب و انقلاب درونی براثر اختلال م
ابوزکریالغتنامه دهخداابوزکریا. [ اَ زَ ک َ ری یا ] (اِخ ) یحیی بن معاذبن جعفر رازی واعظ. ابوالقاسم قشیری در رساله ذکر او آورده و وی را از جمله ٔ مشایخ شمرده است و گویداو یگانه ٔ وقت
دوزخلغتنامه دهخدادوزخ . [ زَ ] (اِ) جهنم . (لغت محلی شوشتر). جهنم به عقیده ٔ همه ٔ ادیان ، جایی در جهان دیگر که بزه کاران را در آنجا به انواع عقوبت کیفر دهند. (یادداشت مؤلف ).