خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عذب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عذب
/'azb/
معنی
۱. پاکیزه.
۲. گوارا؛ خوشگوار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عذب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'azb ۱. پاکیزه.۲. گوارا؛ خوشگوار.
-
عذب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'azab ۱. خاشاک.۲. شاخههای درخت.۳. اطراف چیزی.۴. آن قسمت از عمامه یا دستار که بر دو شانه میافتد.۵. بند ترازو.
-
عذب
لغتنامه دهخدا
عذب . [ ع َ ] (ع ص ) خوش گوار. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). پاکیزه از آب و خورش . (منتهی الارب ). آب و طعام گوارا. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). آب خوش . (مهذب الاسماء). خوردنی و نوشیدنی خوشگوار. (غیاث اللغات ). گوا...
-
عذب
لغتنامه دهخدا
عذب . [ ع َ ] (ع مص ) ناخوردن از شدت عطش . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || بازداشتن کسی را. (از اقرب الموارد). باز ایستادن و گذاشتن . (از منتهی الارب ). امتناع از چیزی یا کسی . (از اقرب الموارد). || بند گذاشتن برای تازیانه . (از اقرب الموارد)...
-
عذب
لغتنامه دهخدا
عذب . [ ع َ ذَ ] (ع اِ) ج ِ عذبة. (ناظم الاطباء). رجوع به عذبة شود.
-
عذب
لغتنامه دهخدا
عذب . [ ع َ ذَ ] (ع اِ) خاشاک . || آنچه از بچه دان برآید بعد ازولادت . || خرقه ٔ زن نوحه سرا که در وقت نوحه بر میان بندد. || کرانه ٔ هر چیزی . || سر قضیب شتر. (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || چرم پاره که سپس پالان آویزند. (از قطرال...
-
عذب
لغتنامه دهخدا
عذب . [ ع َ ذِ ] (ع ص )آب چغزلاوه برآورده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شراب و طعام گوارا. (ناظم الاطباء).
-
عذب
فرهنگ فارسی معین
(عَ ذْ بْ) [ ع . ] (ص .)1 - گوارا، خوشگوار. 2 - خوش ، شیرین .
-
عذب
دیکشنری عربی به فارسی
عذاب دادن , تحريف کردن , به خود پيچيدن , تقلا کردن
-
واژههای مشابه
-
عذَّبَ
فرهنگ واژگان قرآن
عذاب کرد
-
عَذْبٌ
فرهنگ واژگان قرآن
آب خوش طعم -آب پاکيزه وخالص
-
واژههای همآوا
-
اظب
لغتنامه دهخدا
اظب . [ اَ بِن ْ ] (ع اِ) ج ِ ظبی ، غزال . (از متن اللغة). و اصل اظب ، اَظبُوٌ بود که به روش اَدل اعلال شد. (از اقرب الموارد).ج ِ ظبی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ ظُبَة، شمشیر یا نیزه و مانند آن . (از اقرب الموارد). ج ِ ظُبَة. (ناظم الاطبا...
-
عزب
واژگان مترادف و متضاد
بیزن، تنها، فرد، مجرد ≠ متاهل