عرافیلغتنامه دهخداعرافی . [ ع َرْ را فی ی ] (اِخ ) ابوسلیمان عبداﷲبن محمدبن محمدالعرافی . از شیخ ابالحسن روایت کند و حسن بن زیاد از او روایت دارد. (از اللباب ج 2 ص 130).
حرافیلغتنامه دهخداحرافی . [ ح َ ] (اِخ ) احمدبن موسی بن عبداﷲبن محمد حرافی زمانی ساکن شهر فاس . عارف و ادیب بود و در 1034 هَ . ق . درگذشت . او راست : تحفةالاخوان در احوال شیخ رضوان . (هدیة العارفین ج 1 ص <span class="hl" dir="
حروفیلغتنامه دهخداحروفی . [ ح ُ ] (ص نسبی ) منسوب به حروف .- چاپ حروفی ؛ چاپ سربی . و آن چاپ نوشته ها باشد با ترکیب حروف ریخته از سرب . مقابل چاپ سنگی .|| یکی از حروفیین . یکی از حروفیان . یکی از حروفیه . رجوع به حروفیان شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد عرافی [ کذا ]، مکنی به ابوالقاسم . او راست : حل الرموز و فتح اقفال الکنوز.