عردةلغتنامه دهخداعردة. [ ع َ دَ ] (اِخ ) پشته ای است به مطلاء. در اصل آن آبی است از کعب بن عبدبن ابی بکر. (از معجم البلدان ).
عردةلغتنامه دهخداعردة. [ ع َ رَ دَ ] (ع ص ) مؤنث عرد. (از اقرب الموارد). سخت سفت . سخت صلب . (از اقرب الموارد). صلابت و قوت . (از معجم البلدان ذیل عردات ).
عردةلغتنامه دهخداعردة. [ ع ُ رَ دَ ] (اِخ )آب جاری غیرمنقطع از آبهای بنی صخرة از طی ، و آن بین علاء و تیماء و جفر عنزة است . (از معجم البلدان ).
حردةلغتنامه دهخداحردة. [ ح َ / ح ِ دَ ] (اِخ ) شهری است به یمن و اهل آن نخستین کسان بودند که از عنسی پیروی کردند. (معجم البلدان ). شهری است بر ساحل دریای یمن . (منتهی الارب ).
حردةلغتنامه دهخداحردة. [ ح َ رَ دَ ] (ع اِمص ) حَرَد. بیماریی است در دست و پای شتر، یا خشک شدن اعصاب دستهای او بواسطه ٔ زانوبند که گاه رفتن دست بر زمین کوبد.
حرضةلغتنامه دهخداحرضة. [ ح ِ ض َ ] (ع ص ) رجل حرضة؛ مردکه بیماری و اندوه وی دراز کشیده باشد. ج ، حِرَض .
حریضةلغتنامه دهخداحریضة. [ ح ُ رَ ض َ] (اِخ ) نام موضعی از بلاد هذیل که تأبط شراً در آنجا بقتل رسید و مادرش در شعری که در رثاء پسر سرود نام این محل را یاد کرد. رجوع به معجم البلدان شود.
عرداتلغتنامه دهخداعردات . [ ع َ رَ ] (ع اِ) ج ِ عردة، بمعنی صلابت و قوت . (از معجم البلدان ). رجوع به عردة شود.