عرقلةلغتنامه دهخداعرقلة. [ ع َ ق َ ل َ ] (ع مص ) میل کردن از توسط. (از منتهی الارب ). جور کردن به طور قصد و میل کردن از توسط. (از ناظم الاطباء). دور شدن از قصد وعدل . (از اقرب الموارد). || راست نگفتن سخن را. (از منتهی الارب ). عرقل علیه کلامه ؛ سخن خود رابر او کج کرد. (اقرب الموارد). || کج نمو
حرکلةلغتنامه دهخداحرکلة. [ ح َ ک َ ل َ ] (ع اِ) نوعی از رفتار تکبر. || پیادگان . || (مص ) حرکله ٔ صیاد؛ بی صید بازگشتن صیاد. (منتهی الارب ).
هرقلهلغتنامه دهخداهرقله . [ هََ ق َ ل َ ] (اِخ ) شهری است به روم . (منتهی الارب ). رجوع به هراکله شود.
هرکلةلغتنامه دهخداهرکلة. [ هَُ رَ ک ِ ل َ / هََ ک َ ل َ ] (ع ص ) دختر شگرف اندام نیکوخلقت خوشرفتار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ارقلیهلغتنامه دهخداارقلیه . [ اِرَ لی ی َ ] (اِخ ) هرقله .(نخبةالدهر دمشقی ص 228) (الفهرست ). نام چندین شهر در آسیای صغیر، که به افتخار هِراکلِس بدین نام خوانده شده اند: ارقلیه ٔ تراکیه ، پِرَنث نزدیک بیزانس . ارقلیه ٔ بی ثینی ، آسیای صغیر، که امروز آن را ارگلی
ارکلهلغتنامه دهخداارکله . [ اِ رِ ل ِ ] (اِخ ) ارکلی . ارگلی . هراکله . واقع در پُنت که مستعمره ٔ یونانیان مِگار و از بنادر ممالک تابعه ٔ ایران هخامنشی بود و بقول سترابون و پوزانیاس شهر مهم و ثروتمندی بود. (ایران باستان ص 1091، 1510<
عرقللغتنامه دهخداعرقل . [ ع َ ق َ ] (اِخ ) ابن خطیم . مردی است . (منتهی الارب ). شاعری است مشهور از عرقلة. (از تاج العروس ).
عرقله ٔ اعورلغتنامه دهخداعرقله ٔ اعور. [ ع َ ق َ ل َ ی ِ اَع ْ وَ ] (اِخ ) حسان بن نمیربن عجل کلبی . ندیم صلاح الدین ایوبی . رجوع به حسان (ابن نمیر ...) شود.
حسانلغتنامه دهخداحسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ )ابن نمیربن عجل کلبی مکنی به ابوالندی و ملقب به عرقله ٔ اعور است که در 486 هَ . ق . متولد شد و در 567 هَ . ق . درگذشت . ساکن دمشق و ندیم صلاح الدین ایوبی بود. صلاح الدین باو وعده داد