عرقکاستanhydrosis/ anhidrosis/ anidrosis, hidroschesisواژههای مصوب فرهنگستاننارسایی یا عدم فعالیت تعریقی بدن معمولاً ناشی از نبود یا فلج یا گرفتگی غدد عرق پوست است
ضعف عرقکاستیtropical anhidrotic asthenia, sweat retention syndrome, thermogenic anhidrosisواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن فرد در گرمای زیاد دچار عرقکاست، تحریکپذیری، بیاشتهایی، ناتوانی در تمرکز، خستگی زودرس، سردرد و سرگیجه میشود
حرکلغتنامه دهخداحرک . [ ح َ رِ ] (ع ص ) غلام ٌ حرک ؛ نوچه ٔ سبک تیزخاطر. (منتهی الارب ). جوان چست و زیرک .
حرقلغتنامه دهخداحرق . [ ح َ ] (ع مص ) سوزانیدن . سوزاندن . سوختن . سوزش . سوز. (دهار) : چه باک دارد با حرز حزم او عاقل که حرق و غرق پذیرد ز کار آتش و آب .به حرق و غرق تن و جان دشمنت بادندترا بطبع مطیع و مسخر آتش و آب . مسعودسعد.</
ضعف عرقکاستیtropical anhidrotic asthenia, sweat retention syndrome, thermogenic anhidrosisواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن فرد در گرمای زیاد دچار عرقکاست، تحریکپذیری، بیاشتهایی، ناتوانی در تمرکز، خستگی زودرس، سردرد و سرگیجه میشود