خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد منجمد میشود.۲. مقدار زیادی از این ما...
-
آتش تاب
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که مواد سوختنی در کوره میریزد؛ تونتاب؛ گلخنی.۲. کوره.
-
آداب
فرهنگ فارسی عمید
۱. عادات و رسوم که در یک جامعه پذیرفته شده.۲. [جمعِ ادب] روشهای نیکو.
-
آراب
فرهنگ فارسی عمید
عضوها؛ اندامها.〈 آراب سبعه: (فقه) هفت موضع از بدن که هنگام سجده بر زمین میرسد و عبارت است از پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو، و دو انگشت بزرگ پا.
-
آسان یاب
فرهنگ فارسی عمید
آنچه به آسانی بهدست آید؛ آسانرس؛ سهلالوصول.
-
آسیاب
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آسیا 〈 آسیای آبی۲. = آس۱۳. (زیستشناسی) = دندان 〈 دندان آسیا
-
آشناب
فرهنگ فارسی عمید
= شنا
-
آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
۱. گرمی، روشنایی، و نور خورشید.۲. = خورشید۳. (ورزش) در ژیمناستیک، حرکتی که در آن ورزشکار حول میلۀ بارفیکس، روی دارحلقه، و یا پارالل روبهجلو به چرخش درمیآید.
-
آفتاب مهتاب
فرهنگ فارسی عمید
۱. نوعی آتشبازی که هنگام سوختن به چند رنگ درمیآید.۲. (ورزش) در کشتی، از فنون کشتیگیری.۳. (ورزش) نوعی وارو هنگام پریدن در آب و یا در ژیمناستیک.۴. نوعی بازی کودکان که در آن دو نفر پشت در پشت هم بازوها را حلقه میکنند و به نوبت شعر خوانده و همدیگر را...
-
اب
فرهنگ فارسی عمید
پدر.
-
ابریشم تاب
فرهنگ فارسی عمید
کسی که تارهای پیله را به هم میتابد و ابریشم درست میکند؛ ابریشمگر.
-
ابواب
فرهنگ فارسی عمید
= باب۲
-
اتراب
فرهنگ فارسی عمید
= ترب
-
اتعاب
فرهنگ فارسی عمید
در رنج انداختن؛ مانده کردن.
-
اثواب
فرهنگ فارسی عمید
= ثوب