عزهاتلغتنامه دهخداعزهات . [ ع ِ ] (ع ص ) سست و ناتوان در آرامش با زنان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سست ، یعنی کسی که قوت باه او زایل شده باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). عِزهاة. عزه [ ع ِزْه ْ / ع َ زِه ْ ] . رجوع به عزه شود.
اجحادلغتنامه دهخدااجحاد. [ اِ ] (ع مص ) محتاج شدن . || کم خیر شدن . (منتهی الارب ). اندک خیر گشتن . (تاج المصادر). || نابالیدن کشت و نبات . (تاج المصادر) (زوزنی ). نابالیدن گیاه . (منتهی الارب ). افزایش نکردن گیاه .
اجهادلغتنامه دهخدااجهاد. [ اِ ] (ع مص ) رنجانیدن .(زوزنی ). برنجانیدن . (تاج المصادر). || بار کردن فوق طاقت : اجهد الدابة. || آرزومند طعام شدن : اَجْهَدَ الطعام . اُجْهِدَ الطعام (مجهولاً)؛ ای اشتهی . || شتاب کردن پیری و مانندآن : اجهد الشیب . || بسیار گردیدن . || آشکار و هویدا شدن : اجهد الحق
اجهاضلغتنامه دهخدااجهاض . [ اِ ] (ع مص ) شتابانیدن . || بچه بیفکندن شتر. (تاج المصادر). || دور کردن . || غالب کردن . || رهانیدن .
ازهادلغتنامه دهخداازهاد. [ اِ ] (ع مص ) اندازه کردن . (منتهی الارب ). اندازه گرفتن چیزی را. || درویش گشتن . (زوزنی ). درویش شدن . (تاج المصادربیهقی ). اندک مال شدن . || پرهیزکار شدن .
عزهاةلغتنامه دهخداعزهاة. [ ع ِ ] (ع ص ) بمعنی عزه [ ع ِزْه ْ / ع َ زِه ْ ] است . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عزه و عزهات شود. || زن پیر که دلش به طفلی راغب و مایل باشد. (منتهی الارب ). زن سالخورده و مسن که نفس او به صبا و کودکی متمایل باشد. (از
عزهلغتنامه دهخداعزه . [ ع ِزْه ْ / ع َ زِه ْ ] (ع ص ) مرد که طرب و جماع رادوست ندارد و بازگردنده از آن . یا ناکس . یا آن که نپوشد کینه ٔ صاحب خود را. (منتهی الارب ): رجل عزه ؛ مرد روی گردان از لهو و از زنان که از آنها بطرب نیاید و از آنها دوری جوید. و گویند