عزوبلغتنامه دهخداعزوب . [ ع ُ ] (ع مص ) پنهان گردیدن و دور رفتن و دور شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دور شدن . (دهار). دور شدن و غایب گشتن و مخفی شدن . (از اقرب الموارد): عزب عنه حلمه ؛ بردباریش از وی دور شد و بردباری نکرد. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || رفتن . (از اقرب الموارد)
حظوبلغتنامه دهخداحظوب . [ ح ُ ] (ع مص ) فربه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) فربه و پرشکم شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عظوبلغتنامه دهخداعظوب . [ ع ُ ] (ع مص ) لازم گرفتن کسی را و شکیبائی کردن بر او. || قیام نمودن بر مال خود. || خشک شدن پوست . || درشت گردیدن دست از کار کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَظب . رجوع به عظب شود.
عزوبتلغتنامه دهخداعزوبت . [ ع ُ ب َ ] (ع اِمص ) عزوبة. بی زنی و مجردی . (ناظم الاطباء). بی همسری . مجرد بودن . رجوع به عزوبة شود.
عزوبةلغتنامه دهخداعزوبة. [ ع َ ب َ ] (ع ص ) زمین دورچراگاه و درازراه بسوی گیاه . (منتهی الارب ). زمینی که از علف و گیاه دور باشد. (از اقرب الموارد).
عزبلغتنامه دهخداعزب . [ع َ ] (ع مص ) غایب شدن شوی زن در ایام طهر. (از منتهی الارب ): عزب طهر المراءة؛ همسر آن زن از وی غایب شد. (از اقرب الموارد). عُزوب . رجوع به عزوب شود. || خالی و ویران گردیدن زمین . (از منتهی الارب ): عزبت الارض ؛ آن سرزمین خالی از سکنه شد، خواه حاصلخیز باشد و خواه بی حا
لَا يَعْزُبُفرهنگ واژگان قرآنپوشیده نیست (کلمه عزوب که فعل مضارع يعزب از آن گرفته شده به معناي غيبت و دوري و خفاء است ، و اين تعبير اشاره دارد به اينکه همه اشياء عالم نزد خداي تعالي حاضرند ، و هيچ چيز از ساحت مقدس او غايب نيست ، و او هر چيزي را در کتابي حفظ و ضبط کرده و از آن کتاب چيزي زايل نميشود )
مَا يَعْزُبُفرهنگ واژگان قرآنپوشیده نیست - دور نیست - حاضر است (کلمه عزوب که فعل مضارع يعزب از آن گرفته شده به معناي غيبت و دوري و خفاء است ومنظور از عبارت "وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي ﭐلْأَرْضِ وَلَا فِي ﭐلسَّمَاءِ "این است که :همه اشياء عالم نزد خداي تعالي حاضرند ، و هيچ چيز از ساحت مقدس او غايب نيس
اعزبلغتنامه دهخدااعزب . [ اَ زَ ] (ع ص ) مرد بی زن . (ناظم الاطباء). مرد بی زن . هوقلیل . او لاتقل : اعزب ، للرجل الذی لا اهل له و یقال : رجل عزب و امراءة عزباء. (منتهی الارب ). آنکه او را زن نباشد. و این نادر است و بیشتر عَزَب و عزیب گویندو مؤنث آن عزباء است . (از اقرب الموارد). و فی الحدیث
پنهان شدنلغتنامه دهخداپنهان شدن . [ پ َ/ پ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اختفاء. اکتتام . جبوء. جباء. اختباء. انِّماس . (منتهی الارب ). مخفی شدن . پوشیده شدن . استخفاء. اجتنان . تذعلب . اکتنان . ضب ء. ضبوء. (منتهی الارب ) (صراح ). استسرار. (زوزنی ) (منتهی الارب ). اذلیلاء
عزوبتلغتنامه دهخداعزوبت . [ ع ُ ب َ ] (ع اِمص ) عزوبة. بی زنی و مجردی . (ناظم الاطباء). بی همسری . مجرد بودن . رجوع به عزوبة شود.
عزوبةلغتنامه دهخداعزوبة. [ ع َ ب َ ] (ع ص ) زمین دورچراگاه و درازراه بسوی گیاه . (منتهی الارب ). زمینی که از علف و گیاه دور باشد. (از اقرب الموارد).