عشرستانلغتنامه دهخداعشرستان . [ ع ُ ش َ رِ ] (اِ مرکب ) جای انبوه از گیاه عُشَر. (ناظم الاطباء). رجوع به عُشَر شود.
اسرشتنلغتنامه دهخدااسرشتن . [ اِ رِ ت َ ] (مص ) سرشتن : جسمشان را هم ز نور اسرشته اندتا ز روح و از ملک بگذشته اند. مولوی .رجوع بسرشتن شود.