عضلةلغتنامه دهخداعضلة. [ ع ُ ل َ ](ع اِ) بلا و سختی . (منتهی الارب ). داهیة. (اقرب الموارد). انه لَعضلة من العضل ؛ آن بلائی است از بلاها. ج ، عُضْل و عُضَل . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عضلةلغتنامه دهخداعضلة. [ ع َ ض َ ل َ ] (ع اِ) پی یا گوشت درشت ، و گوشت بازو و ساق ، و هر گوشت که پر و مجتمع باشد در پی . (منتهی الارب ). گوشت ساق و گوشت بازو. (دهار). هر عصبی که با آن گوشت بسیار و مجتمع و انباشته همراه باشد. (از اقرب الموارد). ماهیچه ٔ ساق و هرگوشتی که مجتمع در جوف غلافی بود
حدیلةلغتنامه دهخداحدیلة. [ ح ُ دَ ل َ ] (اِخ ) نام شهری به یمن بنام قبیله ٔ ذی حدیلة. و ابی بن کعب از این قبیله است . و بعضی گویند نام محله ای است به مدینه . (معجم البلدان ).
حدیلةلغتنامه دهخداحدیلة. [ ح ُ دَ ل َ ] (اِخ ) بنت مالک بن زید مناةبن حبیب . مادر معاویةبن عمروبن مالک نجاری خزرجی عدنانی است . از مادران معروف عرب جاهلی است و بنوحدیلة بدو منسوبند و ابی ّبن کعب صحابی قاری از ایشان است . (معجم البلدان ) (عقد الفریدج 3 ص <span
معضلةلغتنامه دهخدامعضلة. [ م ُ ض ِ ل َ ] (ع ص ) مسئله ٔ مشکل و دشوار و منه قول عمر اعوذ باﷲ من کل معضلة لیس لها ابوالحسن ، یرید علیا علیه السلام . ج ، معضلات . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مسئله ٔ دشوار و فروبسته که راه حل آن معلوم نباشد. (از اقرب الموارد). تأنیث معضل ، کاری سخت . (یاددا