عطاریلغتنامه دهخداعطاری . [ ع َطْ طا ] (حامص ) شغل و عمل عطار. (فرهنگ فارسی معین ). شغل و پیشه ٔ دوافروش . (ناظم الاطباء). عِطارة. (از منتهی الارب ). رجوع به عطار و عطارة شود. || (اِ) دکان عطار. محل کسب عطار.(فرهنگ فارسی معین ). عطارخانه . رجوع به عطار شود.
عثاریلغتنامه دهخداعثاری . [ ع ُ را ] (اِخ ) وادیی است . (معجم البلدان ). رودباری است . (منتهی الارب ).
آل عطاریلغتنامه دهخداآل عطاری . [ ع َطْ طا ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آل و عطاری . آنچه پیله وران در قراء و قصبات از قبیل حنا و صابون و نخ و سوزن و نبات و جز آن گردانند فروختن را.
آل و عطاریلغتنامه دهخداآل و عطاری . [ ل ُ ع َطْ طا ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آل عطاری . آخریان و کالای عطاری از حنا و رنگ و قند و فلفل و زردچوبه و دارچین و نخ و سوزن و سنجاق و قندرون و امثال آن . || پیله وری .
آل و عطاریلغتنامه دهخداآل و عطاری . [ ل ُ ع َطْ طا ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آل عطاری . آخریان و کالای عطاری از حنا و رنگ و قند و فلفل و زردچوبه و دارچین و نخ و سوزن و سنجاق و قندرون و امثال آن . || پیله وری .
آل عطاریلغتنامه دهخداآل عطاری . [ ع َطْ طا ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آل و عطاری . آنچه پیله وران در قراء و قصبات از قبیل حنا و صابون و نخ و سوزن و نبات و جز آن گردانند فروختن را.
جامع عطارینلغتنامه دهخداجامع عطارین . [ م ِ ع ِ ع َطْ طا] (اِخ ) از قدیمترین مساجد اسکندریه و در سوق العطارین واقع و به جامع الجیوشی معروف است . (از تاریخ المساجد الاثریه ص 65 - 66). و رجوع به جامع جیوشی شود.
آل و عطاریلغتنامه دهخداآل و عطاری . [ ل ُ ع َطْ طا ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آل عطاری . آخریان و کالای عطاری از حنا و رنگ و قند و فلفل و زردچوبه و دارچین و نخ و سوزن و سنجاق و قندرون و امثال آن . || پیله وری .
آل عطاریلغتنامه دهخداآل عطاری . [ ع َطْ طا ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آل و عطاری . آنچه پیله وران در قراء و قصبات از قبیل حنا و صابون و نخ و سوزن و نبات و جز آن گردانند فروختن را.