عفانشلغتنامه دهخداعفانش . [ ع ُ ن ِ ](ع ص ) عفانش اللحیة؛ سطبر و بسیارموی ریش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عُفنّش . رجوع به عفنش شود.
عفنشلغتنامه دهخداعفنش . [ ع َ ف َن ْ ن َ ] (ع ص ) پیر بزرگ سال . || انه لعفنش اللحیة؛ او سطبر و بسیارموی ریش است . عَفانَش . و رجوع به عفانش شود. || عفنش العینین ؛ سطبر ابرو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
حفنسلغتنامه دهخداحفنس . [ ح ِ ن ِ ] (ع ص ، اِ) زن کم حیای بدزبان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حنفس . || مرد خردخلقت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
گونههای همزادsibling species, aphanic species, twin species, cryptic speciesواژههای مصوب فرهنگستاندو یا چند گونۀ خویشاوند که ازلحاظ ریختشناسی غیرمتمایز و ازلحاظ تولید مثل مجزا هستند
عفنشلغتنامه دهخداعفنش . [ ع َ ف َن ْ ن َ ] (ع ص ) پیر بزرگ سال . || انه لعفنش اللحیة؛ او سطبر و بسیارموی ریش است . عَفانَش . و رجوع به عفانش شود. || عفنش العینین ؛ سطبر ابرو. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).