عقدنامچهلغتنامه دهخداعقدنامچه . [ ع َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) عقدنامه وصحیح آن عقدنامجه است که معرب عقدنامه باشد. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عقدنامه و عقدنامجه شود.
عقدنامهفرهنگ فارسی عمیددفترچه یا ورقهای که در آن نام زن و شوهر و شرایط ازدواج نوشته میشود؛ قبالۀ زناشویی.
عقدنامهلغتنامه دهخداعقدنامه . [ع َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) پیمان نامه . عهدنامه : برین قیاس بریشان عقد نامه ها مینوشتند و می نهادند و بر آن گواه میگرفتند، و من از عقدنامه ها نسخه ای یافتم در بعضی از دفاتر قدیمه ٔ عتیقه و آن این است : هذا ک
عقدنامجهلغتنامه دهخداعقدنامجه . [ ع َ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) معرب عقدنامه ، و به غلط «عقدنامچه » خوانده شود. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عقدنامه و عقدنامچه شود.