خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) از ایام عرب است بین مسلمةبن الملک و یزیدبن مهلب ، که یزید در این واقعه به قتل رسید. و این عقر، موضعی است در بابل . (از مجمع الامثال میدانی ) (از اقرب الموارد).
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) از اقلیم چهارم است ، کیکاوس کیانی ساخت و بر پشته موضوع است و مصنوع انگور بسیار دارد و شراب بد باشد حقوق دیوانیش بیست وهفت هزاروچهارصد دینار است . (نزهة القلوب ج 3 ص 105).
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است بین تکریت و موصل ، و آن منزلگاه قافله ها است . عقر نخستین محل از حدوداعمال موصل است از جانب عراق . (از معجم البلدان ).
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) قریه ای است در راه بغداد به دسکرة. (از معجم البلدان ).
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ] (اِخ ) قلعه ای است به موصل . (از منتهی الارب ). قلعه ای است محکم در کوههای موصل . اهالی آنجا از کردان هستند و آن در شرق موصل قرار دارد و به عقرالحُمَیدیة نیز شهرت دارد. (از معجم البلدان ).
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ] (ع اِ) نشانی است مانند شکاف در پای اسب و شتر. || بنیان و اصل هر چیزی . (منتهی الارب ). اصل و اساس خانه . (از اقرب الموارد). بنیاد سرای . (دهار). || فرودآمدنگاه قوم . || هر شکاف مابین دو چیز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گشادگی مابین...
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ] (ع مص ) در پی شکار افتادن . || خوردن گیاه را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نازاینده شدن زن . (از منتهی الارب ). نازاینده شدن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). عاقر و عقیم شدن . (از اقرب الموارد). عُقر. عَقار. ...
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ /ع ُ ] (اِخ ) زمینی است به بلاد قیس . (منتهی الارب ). سرزمینی است در عالیة در بلاد قیس . (از معجم البلدان ).
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای رملة. (از معجم البلدان ).
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ق َ ] (ع اِ) آفت و حادثه . (ناظم الاطباء).
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ق َ ] (ع مص ) ناگهان ترسناک گشتن ، پس قدرت حرکت نماندن . متحیر و سرگشته گردیدن و لرزیدن پای . (از منتهی الارب ). مدهوش شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). غافلگیر کردن ترس کسی را، و از دست دادن قدرت پس و پیش رفتن ، و گویند مبهوت و...
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع َ ق ِ ] (ع ص ) مرغ که پرش از آفتی که رسیده نروید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع ُ ] (ع اِمص ) عدم حمل . (اقرب الموارد). نازایی . گویند لقحت الناقة عن عقر؛ یعنی پس از نازایندگی آبستن شد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) کوشک . (منتهی الارب ). قصر. (اقرب الموارد). || فرودگاه قوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموا...
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عَقراء. (اقرب الموارد). رجوع به عقراء شود.
-
عقر
لغتنامه دهخدا
عقر. [ ع ُ ] (ع مص ) نازاینده شدن زن . (از منتهی الارب ). عاقر شدن زن . (از اقرب الموارد). عَقر. عَقارة.عِقارة. || زن را به ترک جماع امتحان کردن ، که دوشیزه است یا غیر آن . (از منتهی الارب ). || برکندن پوست خرمابن و برگرفتن پیه آن را. (ازمنتهی الارب ...