حلاوةلغتنامه دهخداحلاوة. [ ح َ وَ ] (ع اِمص ) شیرینی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || (ع ص )ارض حلاوه ؛ زمین که تره های درشت و سطبر رویاند. || (اِ) حلاوة القفا؛ وسط قفا. (منتهی الارب ).
آلاوهلغتنامه دهخداآلاوه . [ وَ / وِ ] (اِ) دو پاره چوب که کودکان بدان بازی کنند یکی بلند نزدیک سه بدست و دیگری کوتاه چندِ قبضه ای ، و دو سر چوب کوتاه تیز باشد.
آلاوهلغتنامه دهخداآلاوه . [ وَ / وِ ] (اِ) آلاو. اَلَو : ز چشمان آنقدر اخگر ببارم که گیتی سربسر آلاوه گیرد. باباطاهر.|| دیگدان . جائی که در آن آتش روشن کنند. (برهان ).
علاوةدیکشنری عربی به فارسیفوق العاده و هزينه ء سفر , مدد معاش , جيره دادن , فوق العاده دادن , انعام , جايزه , حق الا متياز , سودقرضه , پرداخت اضافي
بهعلاوهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ] بهعلاوه، علاوهبراین، بهاضافه بهپیوست، بهضمیمه درمجموع اضافهبر، افزونبر بلکه، مضافاً بر(به)این [که] بهاضافۀ، بهعلاوۀ
تکزاسلغتنامه دهخداتکزاس . [ ت ِ ] (اِخ ) یکی از دول متحد آمریکای شمالی است که از جنوب به خلیج مکزیک و کشور مکزیک محدود می شود وسعت خاک این سرزمین 688650 کیلومتر مربع است و 9579000 تن سکنه دارد و مرکز آن استن است این سرزمین بوس
عرفی شیرازیلغتنامه دهخداعرفی شیرازی . [ ع ُ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن بدرالدین ، ملقب به جمال الدین . از شاعران مشهور ایران در قرن دهم هجری است که زندگانیش بیشتر درهندوستان گذشت . ولادتش به سال 963 هَ . ق . در شیراز اتفاق افتاد و در جوانی به هندوستان رفت و به دربار جلال ا
باغ وحشلغتنامه دهخداباغ وحش . [ غ ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باغ وحوش جائی خاص نگهداری دام و دد و پرندگان و خزندگان بحری و بری و ماهیان . جایی که جانوران وحشی را برای تماشا یا مطالعه در احوال و اعمال آنان نگهداری کنند و چون معمولا آن جایگاه صورت باغ دارد لذا به باغ وحش شهرت گرفته است . محوط
اندونزیلغتنامه دهخدااندونزی . [ اَ دُ ن ِ ] (اِخ ) کشوری است دارای حکومت جمهوری که از مجموعه ای جزایر (قریب 3000 جزیره ٔ بزرگ و کوچک ) تشکیل یافته است . اندونزی در جنوب شرقی آسیا در اقیانوس کبیر قرار دارد و خط استوا از وسط این جزایر میگذرد.از قدیم این نامها بر م
علاوهفرهنگ فارسی عمید۱. افزونی و مازاد از هرچیز؛ اضافه.۲. [قدیمی] اضافه شده؛ افزوده.⟨ علاوه کردن: (مصدر متعدی) افزودن؛ اضافه کردن.
علاوهفرهنگ فارسی عمید۱. افزونی و مازاد از هرچیز؛ اضافه.۲. [قدیمی] اضافه شده؛ افزوده.⟨ علاوه کردن: (مصدر متعدی) افزودن؛ اضافه کردن.
بعلاوهلغتنامه دهخدابعلاوه . [ ب ِع َ / ع ِ وَ / وِ ] (ق مرکب ) باضافه . علاوه بر. بعلاوه ٔ، بدین معنی لازم الاضافه است . باضافه ٔ. علاوه بر. افزون بر. اضافه بر: دو بعلاوه ٔ دو مساوی است با چهار و در ریاضی علامت آن چنین است + .