عمارت کردنلغتنامه دهخداعمارت کردن . [ ع َ / ع ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بنا کردن . (ناظم الاطباء). ساختن . برآوردن : بنای مدرسه ای فرموده بود [طغرل بیک سلجوقی ]، بنزدیک بازار سراجان ،
عبارت کردنلغتنامه دهخداعبارت کردن . [ ع ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعبیر کردن . || کنایه از سخن گفتن به کنایت است . (آنندراج ).
عبارت کردنفرهنگ انتشارات معین( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] 1 - (مص م .) تعبیر کردن . 2 - (مص ل .) به کنایه سخن گفتن .
تعمیر کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آباد کردن، ساختن، عمارت کردن ≠ تخریب کردن ۲. مرمت کردن ۳. بازسازی کردن، درست کردن
احیاء کردنلغتنامه دهخدااحیاء کردن . [ اِح ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احیا کردن . زنده کردن : چگونه ساخت از گل مرغ عیسی چگونه کرد شخص عازر احیا. خاقانی .|| آباد کردن . عمارت کردن . آباد کرد
برآورده کردنلغتنامه دهخدابرآورده کردن . [ ب َ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن . عمارت کردن : من اندر نهان زین جهان فراخ برآورده کردم یکی سنگلاخ .بوشکور.
عمارتلغتنامه دهخداعمارت . [ ع َ / ع ِ رَ ] (ع مص ) عمارة. مأهول و مسکون گرداندن . (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). مأخوذ از عربی ، آباد داشتن
راست کردنلغتنامه دهخداراست کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استقامت بخشیدن . مستقیم کردن . باستقامت درآوردن . از انحناء باستقامت بردن . مقابل کج کردن و خم کردن : گردن ادبار بشکن پشت دولت