عماقیةلغتنامه دهخداعماقیة. [ ع َ ی َ ] (ع اِ)گیاه یا نوعی از درخت است در زمین حجاز و تهامة که عِمقی ̍ نامند. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به عِمقی ̍ شود.
حماقةلغتنامه دهخداحماقة. [ ح َ ق َ ] (ع مص ) حمق . گول و بی عقل شدن . (منتهی الارب ). احمق شدن . (اقرب الموارد). رجوع به حمق شود. || کاسد شدن بازار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حموقةلغتنامه دهخداحموقة. [ ح َم ْ مو ق َ ] (ع ص ) حُمَّیقَة. احمق بالغ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عماقةلغتنامه دهخداعماقة. [ ع َ ق َ ] (ع مص ) ژرف شدن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان البلاغه ٔ جرجانی ). ژرف و عمیق شدن . (ازناظم الاطباء) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || دور شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان البلاغه ٔ ج