عناق الارضلغتنامه دهخداعناق الارض . [ ع َ قُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) جانوری است از دواب که سیاه گوش نامندش . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). جانوری که سیاه گوش نامند، و یا جانوری شبیه به فهد. (ناظم الاطباء). دابه ای است از شکارکنندگان و چنگال داران ، مانند فهد و یا سگ . و آن جانوری است خبیث که گوشتش خور
حناقلغتنامه دهخداحناق . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حَنَق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). به معنی خشم و شدت خشم . رجوع به حنق شود.
حناکلغتنامه دهخداحناک . [ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ حُنکَه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به حنکة شود. || رشته ٔ حنک بند. ریسمانی که بدان حنک بندند. || لبیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). لواشه . (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه در کام ستور کنند. (مهذب الاسماء). || چوب یا دوال که میخهای پالان بوی است
عناکلغتنامه دهخداعناک . [ ع َ ] (ع اِ) ریگ توده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریگ و شن توده شده .
هناکدیکشنری عربی به فارسیانجا , درانجا , به انجا , بدانجا , در اين جا , دراين موضوع , ان مکان , انسو , انطرف , واقع در انجا , دور
ام غنجللغتنامه دهخداام غنجل . [ اُم ْ م ِ غ ُ ج ُ ] (ع اِ مرکب ) عناق الارض . (المرصع). در اقرب الموارد غُنجُل بمعنی عناق الارض است . رجوع به عناق الارض شود.
فنجللغتنامه دهخدافنجل . [ ف ُ ج ُ ] (ع اِ) سیاه گوش . (منتهی الارب ). عناق الارض . (اقرب الموارد). سیاه گوش . تفه . پروانه . فروانق . عنجل . (یادداشت مؤلف ).
ابونمیلةلغتنامه دهخداابونمیلة. [ اَ ن َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) سیاه گوش نر. ذکر عناق الأرض . (المرصع). فرانق نر. پروانه ٔ نر. قره قولاق نر.
غنجللغتنامه دهخداغنجل . [ غ ُ ج ُ ] (ع اِ) سیاه گوش . ج ، غَناجِل .(منتهی الارب ) (آنندراج ). بترکی قره قولاق یا قره قولاخ گویند. فُرانِق . پروانه . پروانک . تَفَه . عناق الارض .
پروانکلغتنامه دهخداپروانک . [ پ َرْ ن َ ] (اِ) سیاه گوش . برید. قره قولاخ . تفه . عناق الارض . غنجل . پروانه . || پیشرو لشکر. || حشره که گویند عاشق چراغ است و بعربی فراش گویند. رجوع به پروانک شود.
عناقلغتنامه دهخداعناق . [ ع َ ] (اِخ ) دختری است که اول بار از آدم و حوا متولد گردید. رجوع به حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 1 ص 21 شود.
حامل العناقلغتنامه دهخداحامل العناق . [ م ِ لُل ْ ع َ ] (اِخ ) نام صورت نوزدهم از صور نوزده گانه ٔ شمالی فلکی که قدما آنرا انیخس نیز نامند و از کواکب آن عنز و عیوق است . (مفاتیح العلوم خوارزمی چ مصر 1349 هَ . ق . ص 125).
معناقلغتنامه دهخدامعناق . [ م ِ ] (ع ص ) اسب نیکوروش . ج ، معانیق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || اسب نیکوگردن . ج ، معانیق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
اعناقلغتنامه دهخدااعناق . [ اَ ] (ع اِ) گردنها و بزرگان قوم . (از لطائف و منتخب از غیاث اللغات ). ج ِ عُنُق و عُنق و عُنَق ، بمعنی گردن ومهتران و پاره ای از خیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ عُنُق و عُنق ، گردن . (آنندراج ). ج ِ عُنُق و عُنق ، بمعنی عضوی که فاصله ٔ میان سر و تن است . (از
اعناقلغتنامه دهخدااعناق . [ اِ ] (ع مص ) در گردن سگ بند انداختن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). قلاده در گردن سگ کردن . (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). قلاده کردن در سگ . (یادداشت بخط مؤلف ). || دراز گردیدن کشت و برآمدن خوشه ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنند