جُرم حدّیhudud crimeواژههای مصوب فرهنگستانتخطی از قوانین اسلامی که شامل جرایمی مانند سرقت و زنای محصنه و لواط و مصرف الکل است
حوذیلغتنامه دهخداحوذی . [ ذی ی ] (ع ص ) نیک راننده ٔ برانگیزنده بر رفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
یهودیلغتنامه دهخدایهودی . [ ی َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبدالکریم وزان جرجانی یهودی ، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود. در باب الیهود منزل داشت ، از این رو بدان نام موسوم گشت . وی در صف الغزالین مسجد داشت و از ابوالاشعب احمدبن مقدام و جز وی روایت کرد وابوبکر اسماعیلی و ابواحمدبن عدی از او روایت د
یهودیلغتنامه دهخدایهودی . [ ی َ ] (اِخ ) عبداﷲبن عبیداﷲ یهودی ، مکنی به ابومحمد. از محدثان بود و از قاضی ابوعبداﷲ حسین بن اسماعیل حاملی روایت شنید و ابوالقاسم بن یوسف مهروانی و جز وی از او روایت دارند. او به سال 408 هَ . ق . درگذشت . (از لباب الانساب ).
یهودیلغتنامه دهخدایهودی . [ ی َ دی ی / دی ] (ص نسبی ) منسوب به یهود. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب و مربوط به یهود. || منسوب است به دروازه ٔ بغداد که درب الیهودش نامند. (از لباب الانساب ). || جهود و کسی که دارای دین یهود باشد.تیداکی . ج ، یهودیان . (از ناظم الا
عوضیلغتنامه دهخداعوضی . [ ع ِ وَ ] (ص نسبی ، ق ) منسوب به عوض . آنچه بجای چیز دیگری آید. بدل . (فرهنگ فارسی معین ). || معادل و مساوی . تلافی . (ناظم الاطباء). || اشتباهی . (فرهنگ فارسی معین ): این کفشهای من عوضی است ؛ یعنی اشتباهی است .- بچه ٔ عوضی ؛ به اعتقاد قدم
عوضیلغتنامه دهخداعوضی . [ ع ِ وَ ] (ص نسبی ، ق ) منسوب به عوض . آنچه بجای چیز دیگری آید. بدل . (فرهنگ فارسی معین ). || معادل و مساوی . تلافی . (ناظم الاطباء). || اشتباهی . (فرهنگ فارسی معین ): این کفشهای من عوضی است ؛ یعنی اشتباهی است .- بچه ٔ عوضی ؛ به اعتقاد قدم
عوضیفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ ع - فا. ] (ص نسب .)1 - اشتباهی ، نادرست . 2 - (عا.) بدخُلق ، بدرفتار. 3 - نالایق ، بی شخصیت .
شاه عوضیلغتنامه دهخداشاه عوضی . [ ع َ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . دارای 186 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن خرما و غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
عوضیلغتنامه دهخداعوضی . [ ع ِ وَ ] (ص نسبی ، ق ) منسوب به عوض . آنچه بجای چیز دیگری آید. بدل . (فرهنگ فارسی معین ). || معادل و مساوی . تلافی . (ناظم الاطباء). || اشتباهی . (فرهنگ فارسی معین ): این کفشهای من عوضی است ؛ یعنی اشتباهی است .- بچه ٔ عوضی ؛ به اعتقاد قدم