وکالاتلغتنامه دهخداوکالات . [ وَ / وِ ] (ع اِ) ج ِ وکالة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به وکالة و وکالت شود.
وکالتلغتنامه دهخداوکالت . [ وَ / وِ ل َ ] (ع اِمص ) وکالة. || نیابت . خلافت . جانشینی .- وکالت دیوان (اعلی ) ؛ مقامی عالی در عهد صفویه که مرادف نیابت سلطنت بود. (فرهنگ فارسی معین از زندگی شاه عباس کبیر ج 1
عوکلةلغتنامه دهخداعوکلة.[ ع َ ک َ ل َ ] (ع اِ) پشت توده ٔ ریگ . (منتهی الارب ). عوکل . رجوع به عوکل شود. || ریگ توده ٔ بزرگ کم از عقنقل . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). رمل عظیم و بزرگ . (از اقرب الموارد). عوکل . رجوع به عوکل .شود. ج ، عوکلات . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).