سرآشپزheadchef, chefواژههای مصوب فرهنگستانشخصی که در غذاخوریها/ رستورانهای مستقل یا غذاخوری مهمانخانهها/ هتلها مسئولیت تهیۀ انواع غذاها را بر عهده دارد
هاشولغتنامه دهخداهاشو. (اِخ ) هشو. یکی از روحانیان عیسوی که در زمان یزدگرد اول پادشاه ساسانی در ایران میزیست . وی به همراهی اسقفی به نام «عبدا» در شهر هرمزد اردشیر واقع در خوزستان آتشکده ٔ زرتشتی را که در نزدیکی کلیسای عیسویان بود ویران کرد. به جرم این جسارت و اهانت ، به دستور یزدگرد اول ، ای
عاصفدیکشنری عربی به فارسیپر باد , توفاني , کولا ک دار , پر اشوب , تند , پرتوپ وتشر , باد خيز , باد خور , طوفاني , چرند , درازگو
عاسفلغتنامه دهخداعاسف . [ س ِ ] (ع ص ) ناقة عاسف ؛ شتر ماده ٔ طاعون زده که به مرگ نزدیک شده باشد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).