لغتنامه دهخدا
عامل . [ م ِ ] (ع ص ) کارکن و صنعتگر. || کسی که با دست کار کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هر که با دست کار گل ساختمان و بناء آن کند. (از اقرب الموارد) (المنجد) گلکار. || کسی که متصدی کارهای دیگر شوددر امور مالی و غیره . (المنجد). ضابط. (ناظم الاطباء). || دیوانی . نوکر. د