حنقلغتنامه دهخداحنق . [ ح َ ن َ ] (ع اِ) خشم و شدت خشم . || (مص ) خشم گرفتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سخت کینه شدن و خشم گرفتن . (المصادر زوزنی ) (غیاث از شرح نصاب ).
حنقلغتنامه دهخداحنق . [ ح َ ن ِ ] (ع ص ) شدیدالغیظ. (اقرب الموارد). خشمگین . حانق . حنیق .رجوع به حنیق شود. || (مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
عُنُقِکَفرهنگ واژگان قرآنگردنت (در عبارت "وَلَا تَجْعَلْ يَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِکَ " دست به گردن بستن کنايه است از خرج نکردن و خسيس بودن و خودداري از بخشش نمودن است)
عنقلغتنامه دهخداعنق . [ ع ُ ن َ ] (ع اِ) گردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || به معانی دیگر عُنُق . (از منتهی الارب ). رجوع به عُنُق شود.
عُنُقِکَفرهنگ واژگان قرآنگردنت (در عبارت "وَلَا تَجْعَلْ يَدَکَ مَغْلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِکَ " دست به گردن بستن کنايه است از خرج نکردن و خسيس بودن و خودداري از بخشش نمودن است)