عکاریلغتنامه دهخداعکاری . [ ع َ ک ْ کا ] (اِخ ) رمضان بن عبدالحق عکاری (984 -1056 هَ . ق .). از فقیهان دمشق بود و او را حاشیه ای بر شرح سنوسی است . (از الاعلام زرکلی از خلاصةالاثر).
حکاریلغتنامه دهخداحکاری . [ ] (اِخ ) نام طایفه ای از کردها که در نواحی غربی ایران سکنی دارد. (مجمل التواریخ گلستانه ).
حکاریلغتنامه دهخداحکاری . [ ] (اِخ ) هکاری . نام خطه ای است در کردستان در پیوستنگاه مرز ایران که وقتها بصورت قضائی اداره میشد و چند سال پیش نظر به اهمیت موقعی که داشت بشکل یک ولایت درآمده بود و اخیراً عنوان یک سنجاق نو ولایت وان را پیدا کرد و خطه های بهتان واقع در جانب مغرب ، و چال واقع در جان
هکاریلغتنامه دهخداهکاری . [ هََ ک ْ کا ] (ص نسبی ) منسوب به هکاریه که بلده و ناحیه ای است در بالای موصل . (سمعانی ).
مرصعکاریلغتنامه دهخدامرصعکاری . [ م ُ رَص ْ ص َ ] (حامص مرکب ) شغل مرصعکار و جواهرنشانی . (ناظم الاطباء). و رجوع به مرصعکار شود.