عیالواریلغتنامه دهخداعیالواری . [ عیال ْ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی عیالوار. صفت برای عیالوار.- خانه ٔ عیالواری ؛ با زن و فرزندان متعدد. با نانخور وتحت تکفلان بسیار.|| (ص نسبی ) در تداول امروز، ارزان و بسیار، و فراخ و فربه و وسیع.
عیالوارفرهنگ فارسی عمیدمردی که زن و فرزند و نانخور بسیار داشته باشد؛ دارای اهلوعیال؛ عیالدار؛ عیالمند.
عیالوارلغتنامه دهخداعیالوار. [ عیال ْ ] (ص مرکب ) صاحب عیال . دارنده ٔ اهل و عیال . کسی که نانخور بسیار داشته باشد. (فرهنگ فارسی معین ). بسیارعیال . معیل . عیالمند. عیالبار. عیالدار. عائله دار.
عیالمندیلغتنامه دهخداعیالمندی . [ م َ ] (حامص مرکب ) عیالمند بودن . صاحب اهل و عیال بودن . عیالواری . عیالباری . عائله داری .
عیال داریلغتنامه دهخداعیال داری . (حامص مرکب ) عمل عیال دار. نگاهداری اهل و عیال . (ناظم الاطباء). || عیالواری . عیالباری . معیل بودن .
هرکن پرکنلغتنامه دهخداهرکن پرکن . [ هَُ ک ُ پ ُ ک ُ ] (ص مرکب ) در تداول عام به معنی بسیار ارزان قیمت است چنانکه گویند در خانه ٔ عیالواری چیزهای هرکن پرکن لازم است یعنی طعامی که حجمش بسیار و گوشت و دیگ افزار آن اندک باشد. (از یادداشت های مؤلف ).
خانوادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه واده، فامیل برادری اهل خانه، اهل بیت، خانوار، تبار، خاندان، دودمان، سلسله، شجره خانوادگی آل، سلاله، ذریه اهل و عیال، عائله (عایله)، اهل ایل، قبیله، نژاد▼ صلۀ رحم خانوادهداری، عائلهمندی(عایلهمندی)، عیالواری، اجاق