عیبجوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی یی، تهمت، بدگویی، اشکالتراشی، بهانهگیری توبیخ، سرزنش، افترا، انتقاد ایجاد رسوایی، آبروریزی، کولیبازی، رسواسازی، بدگویی، جاروجنجال، قشقرق، شایعه
عیب جوییلغتنامه دهخداعیب جویی . [ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) عمل عیبجو. ایراد عیب ها و خطاهای دیگران . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : نه کم زآیینه ای در عیب جویی به آیینه رها کن سخت رویی . نظامی .<b
cavilsدیکشنری انگلیسی به فارسیcavils، عیب جویی، خرده گیری، عیب جویی کردن، خردهگیری کردن، عیب گرفتن، عیب گرفتن از
لومدیکشنری عربی به فارسیانتقاد , سرزنش , سرزنش کردن , عيب جويي , توبيخ , رسوايي , ننگ , عيب جويي کردن از , خوار کردن
cavilدیکشنری انگلیسی به فارسیکاویل، عیب جویی، خرده گیری، عیب جویی کردن، خردهگیری کردن، عیب گرفتن، عیب گرفتن از