عیثرةلغتنامه دهخداعیثرة. [ ع َ ث َ رَ] (ع مص ) روان دیدن مرغ را، پس زجر کردن آنرا. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دیدن شخص مرغ را در حال پرواز کردن ، پس زجر کردن آنرا. || معاینه کردن و تشخیص دادن چیزی را. (از اقرب الموارد).
حترةلغتنامه دهخداحترة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) چیزی اندک . || پیوندی که به دامن خیمه و خرگاه درآورند هرگاه از زمین بلند باشد. ج ، احتار. || فراهم آمدنگاه هر دو کنج دهان . || مهمانی بنای نو. || جای سر بروت بریدن از لب . (منتهی الارب ).
حتیرهلغتنامه دهخداحتیره . [ ح َ رَ ] (ع اِ) مهمانی بنای نو. حُترَه . وکیره . || بوریاکوبی . (مهذب الاسماء).
زجر کردنلغتنامه دهخدازجر کردن . [ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فال گرفتن ، بمرغ : عیثرة؛ روان دیدن مرغ را پس زجر کردن آنرا. (از منتهی الارب ). || راندن شتر یا دیگر حیوانات و یا تاراندان سباع با بانگ ، یا گفتن کلمه ای : بس بس ؛ زجر کردن شتر در وقت راندن . (تاج المصادر بیهقی ). قوس ؛ کلمه ای است که بدان