غارجلغتنامه دهخداغارج . [ رِ / رَ ] (اِ) صبوحی باشد و آن شرابی است که بوقت صبح خورند. || شراب را نیز گفته اند مطلقاً خواه صباح خورند و خواه شام . (برهان ).
غریزلغتنامه دهخداغریز. [ غ ُ رَ ] (اِخ ) آبی است اندک به ضربة، و گفته اند آبشخوری است در بلاد ابی بکربن کلاب . (از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
غریزلغتنامه دهخداغریز. [ غ َ ] (اِ) به معنی حلم و بردباری باشد که ترک انتقام است از بدی . (برهان قاطع) (آنندراج ).
غرشفرهنگ فارسی عمید۱. فریاد سهمناک؛ صدای مهیب.۲. بانگ جانوران درنده.⟨ غرش کردن: (مصدر لازم) به غرش درآمدن؛ غریدن؛ بانگ مهیب برآوردن.⟨ به غرش درآمدن: = ⟨ غرش کردن
غارجیفرهنگ فارسی عمید۱. صبحگاهی (شراب)؛ صبوحی: ◻︎ خوشا نبیذ غارجی با دوستان یکدله / گیتی به آرام اندرون، مجلس به بانگ و ولوله (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۹).۲. (اسم) ساقی.۳. (اسم) کسی که صبوحی بخورد.
غارجیلغتنامه دهخداغارجی . [ رِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به غارج . شراب صبوحی را گویند یعنی شرابی که به هنگام صبح نوشند. || ساقی را نیز گفته اند. || کسی را هم میگویند که صبوحی خورد. (برهان ). در این کلمه غاوجی هم آمده است . (از برهان ). این کلمه از غارِج به افزودن یاء نسبت گرفته شده است و در لغت ف
غارجیفرهنگ فارسی عمید۱. صبحگاهی (شراب)؛ صبوحی: ◻︎ خوشا نبیذ غارجی با دوستان یکدله / گیتی به آرام اندرون، مجلس به بانگ و ولوله (شاکر: شاعران بیدیوان: ۴۹).۲. (اسم) ساقی.۳. (اسم) کسی که صبوحی بخورد.
غارجیلغتنامه دهخداغارجی . [ رِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به غارج . شراب صبوحی را گویند یعنی شرابی که به هنگام صبح نوشند. || ساقی را نیز گفته اند. || کسی را هم میگویند که صبوحی خورد. (برهان ). در این کلمه غاوجی هم آمده است . (از برهان ). این کلمه از غارِج به افزودن یاء نسبت گرفته شده است و در لغت ف